Translate

۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه



بسیاری از مسیحیان در سراسر دنیا بلوغ روحانی را تجربه نمی‌کنند. با گذشت زمان حتی محبت اولیه آن‌ها به مسیح نیز کم‌رنگ می‌شود وحتی در مواردی سلامت روحی و جسمی خود را نیز از دست می‌دهند.
ما ایمان داریم که مسیح پاسخ تمام مشکلات است و "حقیقت" مردم را آزاد می‌سازد. اما چرا بسیاری از کسانی که به مسیح ایمان آورده‌اند هنوز با مشکلات روحی مواجه هستند و حتی بعضی به‌دلیل کشمکش با مشکلات از ایمان خود نیز سرد شده‌اند؟ در واقع داشتن زندگی پیروز مسیحی مستلزم کوشش و تلاش فراوان است، در غیر این صورت نتیجۀ حاصله، چیزی جز یک زندگی منفعل مسیحی نیست. در این بین دشمن ما، شیطان نیز بی‌کار نمی‌ایستد و چنان افکار و ایده‌های خود را در ذهن فرد قرار می‌دهد تا او باور کند آن افکار، افکار خودش است.
نیل اندرسون، نویسندۀ کتاب پیروزی بر تاریکی که مدیر یکی از مؤسسات مسیحی است و در رشتۀ تعلیم و تربیت و الهیات مسیحی دارای درجۀ دکترا می‌باشد، به‌عنوان شبان کلیسا و استاد دانشگاه، سال‌ها تجربه کسب کرده است. زمانی که نویسندۀ این کتاب دوره‌های مشاورۀ مسیحی را می‌گذرانید، همسرش را که به‌مدت ۱۵ ماه بر اثر بیماری رنج کشیده بود از دست داد. او اعتراف می‌کند که با وجود آنکه در کلاس‌ها مطالب بسیاری آموخته و در طول خدمت تجربیاتی کسب کرده بود، اما در آن لحظات بحرانی تنها روح خدا به او قوت می‌بخشید و به نیروی تسلی‌دهندۀ الهی توانست با واقعیت کنار بیاید. دکتر اندرسون در رابطه با مشاورۀ مسیحی می‌گوید: «من به‌خوبی می‌دانم این قدرت را ندارم که کسی را آزاد سازم. تنها خدا می‌تواند این کار را انجام دهد. من نمی‌توانم قلب شکسته‌ای را ترمیم کنم، ولی خدا می‌تواند! او تنها مشاور عالی است!...»
دکتر نیل اندرسون بنا بر تجربیات شخصی‌اش در طی سال‌ها، دو کتاب موفق "پیروزی بر تاریکی" و "درهم شکنندۀ اسارت‌ها" را به‌رشتۀ تحریر درآورد.
کتاب پیروزی بر تاریکی که شامل ۱۳ فصل می‌باشد، به بحث در مورد دو موضوع اساسی یعنی شناخت هویت هر فرد مسیحی و بلوغ روحانی او می‌پردازد. در واقع این کتاب به دو بخش تقسیم شده است که نیمۀ اول جایگاه ما در مسیح را بررسی می‌کند. هر فرد مسیحی از همان ابتدا باید صادقانه با آنچه هست روبرو شود و خود را ارزیابی کند. در بخش دوم، نویسنده نبرد روحانی‌ای که در زندگی مسیحی با آن دست به‌گریبان هستیم را به ما خاطر‌نشان می‌سازد و یادآوری می‌کند که تنها به قوت روح‌القدس پیروزی نهایی حاصل می‌شود.
ما نمی‌توانیم زخم‌هایی که در طی سالیان بر روح و جسم‌مان ایجاد شده است را بپوشانیم. مسیح آمده است تا ما را شفا بخشد تا ما نیز بتوانیم در آزادی حاصله، وسیله‌ای باشیم برای آشتی دادن مردم با خدا.
یکی از نکات قوت این کتاب بیان تجربیات شخصی خود دکتر اندرسون می‌باشد. چیزی که بیشتر در اذهان مردم جای می‌گیرد مثال‌های زنده‌ای است از تجربیات افراد، که بیانگر کار خدا در اوج بحران‌های زندگی شخص می‌باشد. همچنین در این کتاب به‌وضوح نشان داده شده که چگونه یک مشاور می‌تواند رابطه‌ای صحیح با شخص مشورت‌گیرنده ایجاد نماید.
در انتها، کتاب راهنما مطالب مهّمِ هر فصل را که برای مطالعۀ گروهی بسیار مناسب می‌باشد به‌صورت خلاصه ارائه می‌دهد و در انتهای هر فصلِ راهنما، دعایی در رابطه با همان موضوع گنجانیده شده است.
خوانندگان عزیز، اگر احساس می‌کنید که از زندگی ایمانی خود راضی نیستید و طالب برکات بیشتری می‌باشید کتاب "پیروزی بر تاریکی" برای شما است. این کتاب دری تازه نیز بر روی افرادی که هنوز قلب خود را به مسیح نداده‌اند، می‌گشاید.

۱۳۹۳ مهر ۲۷, یکشنبه



بخشش در کتاب‌مقدس ریشه در ذات خدا دارد. عفو گناهکار و به‌یاد نیاوردن خطایای او، از قلب خدای فیاضی ساطع می‌گردد که مشتاقانه در پی اِعطای فرصتی دوباره به شخصِ خاطی است. از آنجا که خدای کتاب‌مقدس خدایی قدوس است، نمی‌تواند عدالت را زیر پا بگذارد و به‌یکباره گناه را ببخشد. این خدا در عهدعتیق به‌خاطر فیض و کَرَمِ خود، حیوانات قربانی را به‌جای جانِ خود شخص می‌پذیرفت. اما این فیض و کرمِ خدا در بخشش گناهان، در عهدجدید به اوج می‌رسد و خودِ خدا در وجودِ مسیح قربانیِ کاملِ گناه بشر می‌گردد. بدین ترتیب پایه و اساسِ بخشش در مسیحیت، بر واقعه‌ای ملموس و تاریخی استوار است.
خدایی که کتاب‌مقدس معرفی می‌کند، خدای عبوسی نیست که با اکراه و از سرِ ناچاری از گناهِ مخلوق خویش چشم‌پوشی ‌کند. او از خطایای انسان به‌عنوان بهانه‌ای استفاده نمی‌کند تا با به مجازات رساندن او، به‌اصطلاح درسِ عبرتی به مخلوق خود داده باشد. بلکه خدای کتاب‌مقدس حتی آنگاه که قومش از او نافرمانی می‌کنند و در برابر او می‌ایستند، باز لطف و رحمتِ خود را از آنان دریغ نمی‌دارد (نحمیا ۹:‏۱۷؛ دانیال ۹:‏۹). کتاب‌مقدس قاطعانه خدا را شخصیتی رحیم و رئوف معرفی می‌کند (خروج ۳۴:‏۶). خدایی که وقتی می‌بخشد، دیگر خطا و گناه را به‌یاد نمی‌آورد (مزمور ۱۰۳:‏۱۲؛ اشعیا ۳۸:‏۱۷، ۴۳:‏۲۵، ارمیا ۳۱:‏۳۴؛ میکا ۷:‏۱۹). اما بخشش در کتاب‌مقدس همواره فرایندی متقابل و دوجانبه است. برای برخوردار شدن از این بخشش باید قلبی نیازمند داشت. بخشش خدا گرچه کامل است، اما بدون واکنش مناسب از جانب شخص خاطی و ابراز نیاز او برای دریافت چنین بخششی، بی‌تأثیر خواهد بود. دیگر آنکه کسی که بخشش الهی را تجربه می‌کند، ‌باید او نیز دیگران را ببخشد (کولسیان ۳:‏۱۳ ؛ متی ۱۸:‏۲۳-۳۵). در واقع اگر روحیۀ بخشش بر رفتار و روابط فرد مسیحی حاکم نیست، باید جداً در رابطه خود با خدا تجدیدنظر کند (لوقا ۶:‏۳۷). به همین خاطر است که عیسی مسیح وقتی می‌خواهد طرز دعا کردن را به ما یاد دهد، از ما می‌خواهد به‌هنگام طلب بخشش از پدر آسمانی‌مان، خطاب به او اینطور دعا کنیم: «قرض‌های ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضدارانِ خود را می‌بخشیم...» (دعای ربانی، متی ۶:‏۱۲).

۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه




بسیاری از متفکرین دنیامدار عهد باستان، امید را فضلیت قلمداد نمی‌کردند بلکه آن را صرفاً توهمی ناپایدار می‌دانستند که به زندگی نیروی مثبت کاذب زودگذری می‌بخشید. پولس رسول چنین مردمانی را بی‌امید می‌نامد (افسسیان ۲:‏۱۲ و اول تسالونیکیان ۴:‏۱۳) زیرا که آنان خدا را از زندگی خود خارج کرده‌ بودند. مفهوم امید در کتاب‌مقدس برآیند عملکرد خدایی است که در تداوم با معنای حیات بشر حضور فعال دارد. چنین عملکردی وابسته به‌عمل انسان و شرایط او نیست بلکه تماماً معطوف به وعده‌های الهی است. برای نمونه هیچ عاملی نمی‌توانست ابراهیم و ساره را در کهن‌سالگی به ازدیاد نسل امیدوار کند. اما ایمان ابراهیم به خدایی که هیچ امری نزد او محال نیست و نیستی را به هستی می‌خواند سبب شد تا او در "امید" ناامیدی را به کنار بزند (رومیان ۴:‏۱۸).
در کتاب‌مقدس چشم‌انداز عمل خدا در گذشته و مشاهده عمل او در مسیح در زمان حال، اساس اطمینان برای تداوم کار خدا در آینده را به‌تصویر می‌کشد (دوم قرنتیان ۱:‏۱۰). به بیان دیگر، بهترین‌ها در راهند. در تعلیم عیسی مسیح، اشارات غیرمستقیمی به مقولۀ امید وجود دارد. او به شاگردانش فرمود، نگران آینده نباشند چرا که آیندۀ آن‌ها در دستان خدای مهربانی است که دوست‌شان دارد. رستاخیز مسیح از مردگان، امید شاگردان را احیایی بنیادین کرد. خدایی که مسیحیان نزد او دعا می‌کنند "خدای امید" نام دارد که قادر است شخص مؤمن را سرشار از شادی، آرامش و امید کند (رومیان ۱۵:‏۱۳). برخورداری از چنین امیدی، مؤمن را توانا می‌سازد تا از شادی‌های زودگذر و فانی چشم شسته (عبرانیان ۱۳:‏۱۴)، ره تقدس در پیش گیرد (اول یوحنا ۳:‏۲ و ۳) و با روحیه‌ای مثبت سختی‌ها را به‌جان بخرد. پرواضح است که چنین امیدی رابطۀ تنگاتنگی با ایمان دارد. قهرمانان ایمان باب یازدهم رساله عبرانیان به‌واقع قهرمانان امید نیز هستند. در عهدجدید بارها سه واژۀ ایمان، امید و محبت با هم ذکر می‌شوند (اول قرنتیان ۱۳:‏۱۳، اول تسالونیکیان ۱:‏۳، غلاطیان ۵:‏۵ و ۶، عبرانیان ۶:‏۱۰-۱۲ و اول پطرس ۱:‏۲۱ و ۲۲). امیدی که با محبت عجین است عاری از هر گونه خودخواهی است. بلی، ایمان، امید و محبت اصل زندگی یک مسیحی است.

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه











... ما دلیل تجسم او‌ییم. او ما را دوست داشت تا بدان حد که به‌خاطر نجات‌مان در جسم انسانی به دنیا آمد و در هیأت انسانی ظاهر شد ... هیچ‌کس قادر نبود فسادیافته را به نافسادی تبدیل کند، جز خودِ منجی که در ابتدا هستی را از نیستی آفرید. هیچ‌کس نمی‌توانست انسانی خداگونه بازآفریند مگر او که خودْ صورتِ خدای پدر بود. هیچ‌کس نمی‌توانست فناپذیر را جاودانی کند مگر خداوند ما عیسای مسیح که خودْ حیات و زندگی است.
هیچ‌کس جز «کلمه‌»، که نظم‌بخشِ جهان و پسر یگانۀ پدر است، نمی‌توانست در مورد پدر به انسان‌ها بیاموزد و بت‌پرستی را براندازد. او به میان ما آمد زیرا کفارۀ گناه آدمیان باید پرداخت می‌شد (زیرا همه باید می‌مردند). و پس از آنکه الوهیتش را با اعمالش ظاهر ساخت، معبد (یعنی بدن‌) خود را به‌جای همۀ آدمیان، چونان قربانی تسلیم مرگ کرد. او چنین کرد تا آدمیان را از زیر بار گناه نخستین آزاد سازد و ثابت کند که بر مرگ نیز اقتدار دارد، و نشان دهد که بدنش نوبر رستاخیزِ جمیع آدمیان از مرگ، و فسادناپذیر است ...

پس دو معجزه هم‌زمان صورت گرفت‌: نخست جمیع آدمیان با مرگ جسمانیِ خداوند مردند، و دیگر آنکه به‌واسطۀ اتحاد کلمه با این مرگ، قدرت مرگ و فساد نابود شد ... با مرگ او همه از نامیرایی و جاودانگی بهره یافتند، و با انسان شدنِ کلمه‌، مشیّت مقرر برای کائناتْ، و خالق و سرورشان‌، یعنی خودِ کلمۀ خدا، بر همگان آشکار شد. او انسان شد تا ما آدمیان، الهی شویم‌. خود را در بدنی انسانی آشکار ساخت تا ما بتوانیم پدر نادیده را بشناسیم، و بی‌حرمتیِ آدمیان را تحمل کرد تا ما وارث نامیرایی و جاودانگی شویم.





 لوقا ۱۰:‏۲۵-‏‏‏‏۲۸ – مَتّی ۲۲:‏۳۴-‏‏‏‏۴۰؛ مَرقُس ۱۲:‏۲۸-‏‏‏‏۳۱
روزی از فقها یکی بر آن شد تا عیسی را به پرسشی، بیازماید. گفت: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاودان شوم؟»
عیسی پاسخ داد: «در تورات چه آمده است؟ از آن چه می‌‌دانی؟»
گفت: «‌‌”خداوندْ خدایت را با تمامی دل و جان و قوّت و فکر محبت کن“؛ و ”همسایه‌‌ات را همچون خویشتن محبت نما.“»
عیسی گفت: «پاسخی شایسته دادی. چنین کن که حیات خواهی داشت.» 
امّا او به قصد تبرئۀ خویش از عیسی پرسید: «ولی همسایه‌‌ام کیست؟»
عیسی پاسخ داد: «مردی از اورشلیم به اَریحا می‌‌رفت. در راه به‌‌چنگ رهزنان افتاد، و عریانش کردند، و کوفتند، و نیمه‌‌جان رها کردند و برفتند.
از قضا کاهنی از آن راه می‌‌گذشت. امّا چون آن مرد بدید، راه کج کرد و از سوی دیگر برفت.
مردی لاوی نیز از آنجا می‌‌گذشت. او نیز چون آن مرد بدید، راه کج کرد و از سویی دیگر برفت.
امّا رهگذری سامری، چون بدانجا رسید و آن مرد بدید، دلش بر او بسوخت.
نزد او برفت و زخمش را شراب ریخت و مرهم نهاد و ببست. سپس او را بر حمار خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و پرستاری کرد.
روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون بازگردم تو را خواهم داد.“
حال در نظرت کدام‌‌یک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به‌‌چنگ رهزنان افتاد؟»

پاسخ داد: «آن که بر او ترحم کرد.» عیسی گفت: «تو نیز برو و چنین کن.»