Translate

۱۳۹۳ دی ۳, چهارشنبه


یکی از چهار انجیل، پیام عیسی را چنین خلاصه کرده است: عیسی بشارت خدا را اعلام می‌کرد و می‌گفت: زمان به کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به این بشارت ایمان آورید. انجیل در زبان یونانی یعنی بشارت یا خبر خوش. در آغاز معمولاً این بشارت خبر پیروزی در جنگ بود ولی بعدها به‌طور کلی برای هر خبرخوشی به‌کارمی‌رفت. در کاربرد مسیحی، انجیل یا خبر خوش به برقراری پادشاهی خدا برزمین اشارهدارد. این خبر خوش را نخستین‌بار خود عیسی اعلام کرد. یکی از چهار انجیل، پیام عیسی را چنین خلاصه کرده است: «عیسی بشارت خدا را اعلام می‌کرد و می‌گفت: زمان به کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به این بشارت ایمان آورید.»
مقصود عیسی از پادشاهی خدا برقراری حاکمیت پرمحبت خدا بر زندگی انسانها بود، انسانهایی که از قدیم‌الایام بر ضد خدا طغیان کرده و حاکمیت او را رد کرده بودند. این گناه بشر به بیگانگی او با خدا، با همنوعان، با طبیعت و حتی با خودش منجر شده است. اما خدا انسان را به حال خود وانگذاشت بلکه ابراهیم و نسل او را برگزید تا از طریق آنها پادشاهی خدا دوباره بر زندگی انسانها برقرار شود و بشر از این ورطۀ گناه، تیره‌بختی و هلاکت رهایی یابد. یهودیان نمایندۀ همه نسل بشر بودند تا خدا برنامۀ بزرگ نجات را در میان آنها و نهایتاً از طریق آنها به اجرا بگذارد.
مهمترین آزمون اسرائیل آزمون شریعت بود. خدا قوم اسرائیل را از اسارت مصر رهانید و با آنها بر کوه سینا عهد بست. مسئولیت قوم در این عهد حفظ شریعت خدا بود. اما قوم در تجربۀ تاریخی خود نشان دادند که قادر به نگاه داشتن شریعت نیستند. شریعت به آینۀ تمام‌نمایی بدل شد که قلب مریض و عصیان‌زده اسرائیل و در واقع تمام بشر را به او نشان می‌داد. اسرائیل گناه آدم را تکرار کرد و به سرزمین اسارت بازگشت و بدین ترتیب پادشاهی خدا که چند صباحی از طریق موسی و برخی پادشاهان صالح اسرائیل به‌طور نسبی برقرار شده بود به پایان رسید.
اما خدا توسط انبیای اسرائیل وعده داد که نجات‌دهنده‌ای را برای رستگاری اسرائیل و همۀ نسل بشر خواهد فرستاد که آنها را از گناه و همۀ عواقب فردی و اجتماعی آن خواهد رهانید. این انبیا وعده دادند که از طریق این نجات‌دهنده که پادشاهی از نسل داود خواهد بود، خدا شخصاً به دیدار قوم خود و برای تفقد از همه نسل بشر خواهد آمد تا پادشاهی خود را بار دیگر در میان آنها برقرار کند. اشعیای نبی بیش از ۷۰۰ سال قبل از مسیح این خبر خوش را چنین اعلام می‌کند: «ای که به اورشلیم بشارت می‌دهی آوازت را با قوت بلند کن! آن را بلند کن و مترس و به شهرهای یهودا بگو که «هان خدای شماست!» اینک خداوند با قوت می‌آید و بازوی وی برایش حکمرانی می‌نماید ... او مثل شبان گلۀ خود را خواهد چرانید و به بازوی خود بره‌ها را جمع کرده، به آغوش خویش خواهد گرفت ...» (اشعیا ۴۰:‏۹-۱۱).
وقتی عیسی انجیل یا خبر خوش را اعلام می‌کرد مقصودش تحقق وعده‌هایی نظیر این بود. او اعلام می‌کرد که از طریق او خدا به دیدار بشر آمده تا او را از اسارت گناه برهاند و پادشاهی خود را بار دیگر بر زندگی او برقرار کند. عیسی با مرگ خود مجازات گناه انسان را بر خود گرفت و با رستاخیز خود از مردگان انسان نوینی را خلق کرد. از همین رو بعدها شاگردان او واژۀ انجیل یا خبر خوش را در اشاره به کار رهایی‌بخش عیسی به کار بردند. بدین ترتیب انجیل از بشارت خودِ‌ِ عیسی به بشارتی دربارۀ عیسی تبدیل شد. این بشارت آن است که خدا در عیسی به سراغ بشر آمده تا گناهان او را بیامرزد و به او تولدی تازه ببخشد و پادشاهی پر محبت خود را بر زندگی او برقرار کند. شرط دست یافتن به این موهبت، اذعان و اقرار به گناهان و توبه قلبی و جدی از آنها و ایمان آوردن به کار رهایی‌بخش مسیح و تسلیم کامل زندگی به او است. 

۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه


آیا تا به‌حال شده پیش خود فکر کنید رنجی درونی دارید که کسی نمی‌تواند شما را در تحمل و یا درمان آن یاری کند؟ آیا برای‌تان پیش آمده که برخی از مشکلات خود را با شبان و یا دوستی درمیان بگذارید و آنها بگویند: «روح بد یا دیو داری!» شاید هم گفته باشند: «دعا کن و کتاب‌مقدست را بخوان، همه چیز درست می‌شود!» دکتر دیوید سیمندز، شبانی باتجربه و روان‌شناسی محقق، در این کتاب موضوعی بسیار حساس و در عین حال حیاتی را به بحث و بررسی می‌گذارد: «احساسات آسیب‌دیده». او بحث را با بررسیِ دو نگرش افراطی در مورد مشکلات احساسی آغاز می‌کند. یکی اینکه همۀ مشکلات روحی و احساسی منشاء روحانی و شریر دارند و دیگر اینکه مطالعۀ صِرف کتاب‌مقدس و دعا همۀ مشکلات را درمان می‌کند. بعد در پرتو تجربیات طولانی‌مدت خود در زمینۀ مشاوره و شبانی، صادقانه اعتراف می‌کند که تجربه چیز دیگری نشان می‌دهد. اگر چه منشاء معدودی از مشکلاتْ روحانی هستند و با روش‌های روحانی و دعا قابل درمانند، اما اغلب مشکلات ریشه در عواطف، احساسات و گذشتۀ افراد دارند و درمان‌شان نه صِرفاً با روش‌های روحانی بلکه با مشاوره، بررسی، تجزیه و تحلیل گذشتۀ فرد، و هم‌چنین رعایت دستورالعمل‌هایی صحیح امکان‌پذیر است. پر واضح است که خداوند در روند مشاوره، توسط روح‌القدس، کلامش و مشاوری متخصص فرد را یاری می‌کند تا ابتدا درک صحیحی از گذشتۀ خود به‌دست آورد و با واقع‌بینی ریشه‌های آسیب‌های احساسی را پیدا کند و سپس بتواند از تأثیرات مخرب‌شان آزاد شود. دکتر سیمندز داستان زندگی دختری به‌نام بتی را نقل می‌کند که در گذشته از خانوادۀ خود آسیب دیده و این گذشتۀ آسیب‌دیده، زندگی کنونی او را تحت تأثیر قرار داده و مستأصل کرده است. بتی طی مشاوره با کمک همه‌جانبۀ خداوند نه تنها دیدی صحیح نسبت به گذشتۀ خود و ریشه‌های آسیب‌های احساسی‌اش پیدا می‌کند و از دام تأثیرات مخرب‌شان آزاد می‌شود، بلکه خود تبدیل به مبشر و مشوقی می‌شود که خدا او را برای شفای دیگران به‌کار می‌برد. به‌قول دکتر سمندز، خدا گذشتۀ آسیب‌دیدۀ ما را مثل زباله‌هایی به مرکز بازیافت می‌برد و از آنها سوختی قوی به‌وجود می‌آورد که می‌تواند موتور زندگی کنونی ما را به حرکت درآورد.
یکی دیگر از بخش‌های بسیار مهم کتاب «شفای عزت‌نفسِ ضعیف‌مان» نام دارد که دکتر سیمندز در آن مرگبارترین اسحله‌ای را که شیطان برای تخریب شخصیت و زندگی ایمانداران به‌کار می‌برد مورد بررسی قرار می‌دهد. او در این بخش عوامل سازندۀ عزت‌نفس انسان را به تفصیل شرح می‌دهد و نقش آن را در سلامتی و بلوغ روحانی تشریح می‌کند. در یکی از بخش‌ها نیز موضوع «کمال‌پرستی» مورد بررسی قرار می‌گیرد که مانعی عمده در مسیر سلامتی و رشد شخصیت انسان است. دکتر سیمندز به زیبایی تشریح می‌کند که چگونه فرد کمال‌پرست همیشه از رسیدن به هدف خود، که اغلب دست‌نیافتنی است، ناکام می‌ماند و سرخورده می‌شود. فرد کمال‌پرست حتی خدا را مثل هدفی دست‌نیافتنی می‌بیند که هر چه بالاتر می‌رود به او نمی‌رسد. این کتاب خواننده را تشویق می‌کند که کمال‌طلب باشد نه کمال‌پرست. ما مسیحیان اگر چه در پی کمال و تعالیِ همه جانبه‌ایم ولی باید این را نیز بدانیم که انسانیم و محدود، و باید در حیطۀ توانایی‌های خدادادی‌مان حرکت کنیم. همچنین باید بدانیم که خدا هدفی دست‌نیافتنی نیست بلکه در مسیح و از طریق روح‌القدس خود را در دسترس ما قرار داده است و از ما انتظار ندارد کمال‌پرست باشیم. او از ضعف‌های انسانی ما آگاه است و در مسیر شفا و رسیدن به تعالی و کمال یاری‌مان می‌کند.

... ما دلیل تجسم او‌ییم. او ما را دوست داشت تا بدان حد که به‌خاطر نجات‌مان در جسم انسانی به دنیا آمد و در هیأت انسانی ظاهر شد ... هیچ‌کس قادر نبود فسادیافته را به نافسادی تبدیل کند، جز خودِ منجی که در ابتدا هستی را از نیستی آفرید. هیچ‌کس نمی‌توانست انسانی خداگونه بازآفریند مگر او که خودْ صورتِ خدای پدر بود. هیچ‌کس نمی‌توانست فناپذیر را جاودانی کند مگر خداوند ما عیسای مسیح که خودْ حیات و زندگی است.
هیچ‌کس جز «کلمه‌»، که نظم‌بخشِ جهان و پسر یگانۀ پدر است، نمی‌توانست در مورد پدر به انسان‌ها بیاموزد و بت‌پرستی را براندازد. او به میان ما آمد زیرا کفارۀ گناه آدمیان باید پرداخت می‌شد (زیرا همه باید می‌مردند). و پس از آنکه الوهیتش را با اعمالش ظاهر ساخت، معبد (یعنی بدن‌) خود را به‌جای همۀ آدمیان، چونان قربانی تسلیم مرگ کرد. او چنین کرد تا آدمیان را از زیر بار گناه نخستین آزاد سازد و ثابت کند که بر مرگ نیز اقتدار دارد، و نشان دهد که بدنش نوبر رستاخیزِ جمیع آدمیان از مرگ، و فسادناپذیر است ...
پس دو معجزه هم‌زمان صورت گرفت‌: نخست جمیع آدمیان با مرگ جسمانیِ خداوند مردند، و دیگر آنکه به‌واسطۀ اتحاد کلمه با این مرگ، قدرت مرگ و فساد نابود شد ... با مرگ او همه از نامیرایی و جاودانگی بهره یافتند، و با انسان شدنِ کلمه‌، مشیّت مقرر برای کائناتْ، و خالق و سرورشان‌، یعنی خودِ کلمۀ خدا، بر همگان آشکار شد. او انسان شد تا ما آدمیان، الهی شویم‌. خود را در بدنی انسانی آشکار ساخت تا ما بتوانیم پدر نادیده را بشناسیم، و بی‌حرمتیِ آدمیان را تحمل کرد تا ما وارث نامیرایی و جاودانگی شویم.