ملاقات با خدا
دیدار رو در رو با فرشتۀ خدا، هیچ جای شک و شبهه و ابهامی برای مریم باقی نگذاشت که این ملاقات و دعوت، یک تجربۀ استثنائی و خارقالعاده است. تجربۀ شیرین ملاقات با فرشتهای که از جانب خدا به مریم فرستاده شد (لوقا ۱:۲۶)، او را متوجه ساخت که هرگونه بیآبرویی و زخم زبان و خفتی در مقابل تجربۀ ملاقات با خدا را به جان دل میتوان خرید و چنین نیز کرد. ملاقات با خدا، مریم را از بستگیهای دنیا و نگرانیهای معمول، کَنده بود و روح او را چنان بهوجد آورده بود که پاسخ مریم به این ملاقات این نبود که "چرا من؟" بلکه پرندۀ روح او از قفس "چرا"ها و ابهامات آزاد شده فریاد میزند که «جان من خداوند را میستاید و روحم در نجاتدهندهام خدا بهوجد میآید». ملاقات با خدا، چنان بر تمامی زوایای وجود مریم اثر گذاشته بود که نمیتوانست آن را انکار کند.
بیشک هرگاه که ترس و شک و پرسشی در قلب و ذهن او نقش میبست، مریم این ملاقات را بهیاد میآورد و به خود میگفت: «آن روز خدای خالق آسمان و زمین، در کشور اسرائیل، در استان جلیل، در شهر ناصره، در کلبۀ حقیرم به ملاقات من آمد و فرشتۀ او با من سخن گفت. چه تجربۀ بینظیری! چه روز فراموش نشدنیای! اگر قرار باشد تمام عمر نیز سرافکندۀ انسان شوم، همه چیز به این ملاقات مهیب و پرجلال الهی میارزد. کنیز خداوندم! خداوندی که رو در رو به ملاقات من آمد».
اگر امروز خود خداوند به ملاقات من میآمد و دست بر روی دشوارترین بحران زندگی من میگذاشت عکسالعمل من چه بود؟ اثر ملاقات واقعی با خدای زنده و روبرو شدن با او، دید ما را عوض میکند، ترسهای طبیعی ما را فرو میریزاند و در ما شوق بیحدی برای انجام اهداف خدا بهوجود میآورد. باشد که در زندگیهای روزمرۀ خود، در شهر گمنام و خانۀ حقیر خود، این ملاقاتها را از دست ندهیم و با انتظار و اشتیاق، دگرگونی دیدار با خدا را تجربه کنیم.
دریافت وعده
ملاقات با فرشتۀ خدا و تجربۀ ملموس حضور خدا در مریم دگرگونیای ایجاد کرد که با هیچ تجربۀ دیگری قابل قیاس نبود. اما در این تجربۀ زیبای دیدار با خدا، ابزاری به مریم داده شد که اگر او آن را جدی میگرفت در تلاطمات و سختیهای زندگی آیندۀ او و بحرانهایی که در پیش داشت، نه تنها تحمل را بر او سهل میکرد، بلکه امیدی فزاینده و غنی به او میبخشید.
این ابزار وعدۀ خدا بود، «...اینک آبستن شده، پسری خواهی زایید که باید نامش را عیسی بگذاری. او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوند خدا تخت پادشاهی جدش داوود را به او عطا خواهد فرمود. او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او را هرگز زوالی نخواهد بود» (لوقا ۱:۳۱-۳۳).
چنانکه پیشتر اشاره کردیم مریم از آینده هیچ خبری نداشت و چیزی از زندگی عیسی، شخصیت و تعالیم او نمیدانست. اما او این وعده را جدی گرفت و آن را صرفاً تعارف و خوشسخنی فرشته تصور نکرد. اعتماد به این وعده، برای او حکم مرگ و زندگی را داشت. اگر این وعده را یک سخن واهی و یا حتی چیز کلی میپنداشت چگونه میتوانست در بطن مشکلات و فشارها و زخمزبانهایی که عنقریب در پیش داشت، مقاومت کند و با استقامت برای خداوند عظیمی که حضور شیرینش را تجربه کرده بود، بایستد؟
وعدۀ خدا تنها رشتهای بود که میتوانست او را به آیندهای پر ابهام و نامعلوم که در پیش رو داشت، متصل کند و سبب شود که او نه با اکراه بلکه با امید آن را پذیرا شود. اعتماد به وعده و وعدهدهنده بار دیگر چنان مریم را بهوجد آورد که چنین به سرود شادمانۀ خود ادامه داد: «زین پس همۀ نسلها خجستهام خواهند خواند، زیرا آن قادر که نامش قدوس است، کارهای عظیم برایم کرده است. رحمت او نسل اندر نسل همۀ ترسندگانش را در بر میگیرد» (لوقا ۱:۴۸-۵۰).
اعتماد و توکل مریم به وعدههای خدا، ما را بر این وامیدارد که نه تنها در جستجو و مشتاق دریافت وعدههای خاص خدا، برای زندگی شخصی و خدمت خود باشیم، بلکه با جدیت آنها را مسیر و هدف و غایت نیازها و دعاهای خود بدانیم. اعتماد به وعدههای خدا و جدی گرفتن و تأمل در آنهاست که میتواند عمیقترین ترسها و تاریکیهای زندگی ما را تبدیل به امید و روشنی کند.
پاسخ ایمان
حضور ملموس خداوند و وعدۀ او، مریم را به چالشی فرا میخواند که پاسخ او به این دعوت، هم میتوانست پاسخ ایمان و اتکا باشد و هم پاسخ شک و ناباوری. اما مریم پاسخ ایمان را برگزید. مریم در این انتخاب با ترسهای خود مشورت نکرد بلکه با دیدی فراتر از خود و موقعیت شخصی و اجتماعی خود، راه توکل به خدای اسرائیل را برگزید و با سرسپردگی و شهامت پاسخ داد: «کنیز خداوندم. آنچه دربارۀ من گفتی بشود» (لوقا ۱:۳۸).
درست است که تجربۀ حضور خدا و اقتدار وعدۀ او این چالش را برای مریم آسان کرده بود، اما با تفکر در سرود زیبای مریم در انجیل لوقا درمییابیم که مریم دختر جوانی بود که با ایمان و آیندهنگری، خود نیز در انتظار انجام وعدۀ خدا به قوم اسرائیل و آمدن مسیح موعود بود.
اکنون مریم در چالش ایمان، از دید یک بعدی خود و موقعیت خود بیرون میآید و همین باعث میشود که دید گستردۀ خدا را برای نجات بشر و انجام وعدۀ عالی خود در مسیح درک کند، به عظمت آن پی ببرد و بار دیگر ندای شادمانی سر دهد که «... او رحمت خود را بهیاد آورده، و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است، همانگونه که به پدران ما ابراهیم و نسل او وعده داده بود که تا ابد چنین کند» (لوقا ۱:۵۴ و ۵۵).
ایمان مریم باعث شد که او بتواند دیدار با خدا و دریافت وعدۀ او را، به افقی بس فراتر از خود و زندگی محدود خود بر روی زمین متصل سازد و با اشتیاق و فروتنی خود را حلقهای در زنجیر عظیم نقشۀ الهی قرار دهد. این ایمان بود که برای او ابدیت را به ارمغان میآورد.
این چنین بود که این تولد، با وجود شباهتهایش با دو تولد ذکر شده، مسیر و هدف متفاوتی را برای مادر در پیش گرفت.
سالها پس از آن روز غمانگیز در زایشگاه بیمارستان، به ترکیه سفر کردم. در آن سفر بار دیگر دوست ترک زبانم را دیدم. پس از مدت زمانی بیش از ده سال، حرفهای زیادی برای گفتن و شنیدن داشتیم. اما در حین صحبت، یاد دختر سفیر افتادم و از دوستم پرسیدم که آیا هنوز خبری از این خانواده دارد؟ او گفت که چند ماه پس از تولد آن کودک، خانوادۀ او دیگر قادر به نگهداری پسر فلجشان نبودهاند و او را در یک پانسیون مخصوص گذاشتهاند.
بعد از آن خدا چندین فرزند سالم به آنها داده است و زندگی شاد و آرامی دارند. اما اخیراً شنیده بودند که آن پسر نبوغ موسیقی بالایی از خود نشان داده است و به این فکر افتادهاند که او را از آن پانسیون بیرون بیاورند و به یک آکادمی عالی موسیقی بفرستند. ناخودآگاه از خود پرسیدم «اگر والدین این پسر از امروز خبر داشتند آیا این نوجوان در این سالها مسیر متفاوتی را طی کرده بود؟»
در همان سفر یک دستفروش ایرانی را در کلیسای ایرانیان ملاقات کردم که مردی بسیار شیرین و با ایمان بود و قیافۀ رنجدیدهای داشت و وقتی داستان زندگی او را شنیدم متوجه شدم که با چه رنج و مشکلاتی در یک یتیمخانه بزرگ شده است. او حتی سواد چندانی هم نداشت اما سرودهای زیبا و شیوایی در وصف مسیح سروده بود. با اینکه این مرد بیش از سی سال داشت اما دیدن او مرا یاد آن نوزاد مطرود در اتاق تاریک و غمآلود زایمان انداخت و اینکه بر سر او چه آمد؟ و اگر آن کودک سرنوشتی مانند این برادر داشت، آیا سرودهای او قلب مادرش را پر از غرور و افتخار میکرد؟!
براستی اگر در مشکلات و ابهامات زندگی، حضور دگرگونکنندۀ خدا ما را لمس کند و در بطن ترسها و عمق تاریکیهای ما، وعدۀ او وسیلۀ امید و هدف ما گردد، آیا تاریکترین سیاهی زندگی ما به روزی پر از امید و هدف تبدیل نمیشود؟ باشد که مانند مریم با اشتیاق و انتظار، طالب آن حضور و جویای وعدههای خاص او باشیم و در آنها تأمل کرده با ایمان و سرسپردگی، اعتراف امید را محکم نگاه داریم زیرا که وعدهدهنده امین است.