Translate

۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه


توبه یعنی چه‌؟ چرا برای بعضی توبه کردن کاری است دشوار یا غیرممکن‌؟ چطور است که بعضی از ایمانداران‌، بعد از توبه باز همان گناهان را انجام می‌دهند؟ آیا یک ایماندار هم لازم دارد توبه کند؟ برای اینکه به این سؤالات پاسخ درست بدهیم‌، باید تعلیم کلام خدا را در خصوص توبه دقیق‌تر بررسی کنیم‌.
پیام خداوند ما عیسی مسیح از همان آغاز بسیار روشن بود:‌ «توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است‌!» (متی ۴:‏۱۷). بعد از صعود مسیح به آسمان‌، پطرس به مردمی که در روز پنطیکاست به سخنان او گوش می‌دادند، فرمود:‌ "توبه کنید!" (اعمال ۲:‏۳۸).
توبه دروازۀ ورود به ملکوت خداست‌. توبه نخستین قدم در جادۀ روحانیت است‌. توبه فصل اول کتاب حیات جاودانی است‌.
باز شدن چشم‌!
خداوند ما عیسی مسیح در حکایت "پسر گمشده‌"، معنی توبه را به‌گونه‌ای بسیار دقیق و روان‌شناسانه برای ما شکافت (لوقا ۱۵). در این حکایت می‌بینیم که پسر گمشده در اثر فشارها و مصائب زندگی‌، متوجه وضع وخیم خود می‌شود. مسیح فرمود:‌ «آخر به خود آمد!» (آیه ۱۷). نخستین قدم در فرایندِ بازگشتِ پسر گمشده بسوی پدر، همین بود:‌ او به خود آمد. به کلامی دیگر، چشمان او به روی وضعیت واقعی خود باز شد.
او خود را آنطور که بود دید!
این اساس و پایه روحانیت واقعی است‌. مشکل ما انسانها، چه ایماندار و چه بی‌ایمان این است که متوجه وضعیت خود نیستیم‌. خیلی از اوقات‌، ما خود را آنطور که هستیم نمی‌بینیم‌. ما خود را آنگونه می‌بینیم که دوست داریم ببینیم‌. ما تصویر ایده‌آلی از خویشتن می‌سازیم و تمام عمر، خود را با آن فریب می‌دهیم‌. کاش که همۀ ما بتوانیم مثل پسر گمشده وضعیت واقعی خود را ببینیم‌.
مسیحیت تغییر دین نیست‌!
ما ایمانداران وقتی می‌خواهیم کسی را بسوی مسیح رهبری کنیم‌، با یک مسأله حساس و حیاتی روبرو هستیم‌:‌ آیا او را مسیحی می‌کنیم یا کمکش می‌کنیم تا وضعیت خود را آنطور که هست ببیند؟ یکی از علل ضعف مسیحیان این است که از این "اساس و پایۀ محکم روحانیت‌" برخوردار نیستند. پایۀ زندگی روحانی ما سست است‌. مسیحیت یعنی هشیاری و آگاهی دائمی نسبت به خویشتن‌. مسیحیت یعنی دیدنِ فقر روحانی خود! مسیحیت یعنی باز بودنِ دائمی چشم‌!
خودکاوی‌
چه آنانی که می‌خواهند برای نخستین بار توبه کنند، و چه آنانی که قبلاً توبه کرده و اکنون ایماندار هستند، باید همواره چشمان خود را به روی وضعیت خود باز نگاه دارند. مسیحیت تغییر دین نیست‌؛ مسیحیت یک زندگی هشیارانه و آگاهانه است‌؛ شخص مسیحی باید دائماً زندگی خود را تفتیش کند. او باید در نور زندگی کند (اول یوحنا ۱:‏۷). در نور، همه چیز آشکار است‌؛ همه چیز دیده می‌شود. یک مسیحی باید دائماً از طریق خودکاوی‌، بکوشد اشتباهات و کوتاهی‌های خود را بیابد و آنها را اصلاح کند و در راه اعتلای کنش و منش خود تلاش کند .
تغییر فکر
پسر گمشده بعد از آنکه به خودآگاهی رسید، به خود گفت‌:‌ «برخاسته‌، نزد پدر خود می‌روم و بدو خواهم گفت‌...» (آیه ۱۸). به‌عبارت دیگر، وقتی پسر گمشده وضعیت خود را آنطور که بود دید، طرز فکر خود را تغییر داد.
تغییر دیدگاه و نگرش‌، تغییر طرز فکر، نتیجۀ منطقی بازشدنِ چشم می‌باشد. اگر کسی چهرۀ ناآراستۀ خود را در آینه ببیند و هیچ فکری برای آراستنِ خود نکند، قطعاً شخص نامتعادلی است‌. هر گاه وضع واقعی خود را دیدیم‌، باید چاره‌ای بیندیشیم‌. باید نگرش و فکر خود را تغییر دهیم‌.
هر تغییری در انسان‌، ابتدا از فکر شروع می‌شود. فکر شخص را عوض کنید تا رفتارش هم عوض شود. اینجاست که می‌بینیم عقاید و باورهای انسان چه نقش مهمی را در رفتار او ایجاد می‌کند. اینجاست که متوجه می‌شویم چرا پیروان ادیان مختلف منش و کرداری متفاوت دارند. مکتبی که به پیروانش محبت و گذشت و فروتنی و بزرگواری و راستی را تعلیم می‌دهد، در واقع بینش و نگرش و طرز فکر پیروان خود را به آنگونه شکل می‌دهد. اگر می‌خواهید رفتارتان در یک مورد خاص تغییر کند، ابتدا نظر و دیدگاهتان را در خصوص آن مورد تغییر دهید.
عملی ساختنِ طرز فکر جدید
بعد از آنکه طرز فکر و نگرش انسان تغییر یافت‌، باید این تغییر را در عمل پیاده کند. پسر گمشده «در ساعت برخاسته‌، بسوی پدر خود متوجه شد...» (آیه ۲۰). انسان توبه‌کار متوجه خطای خود می‌شود، فکرش را در خصوص آن رفتارِ نادرست اصلاح می‌کند، و بعد از آن‌، قدمی عملی برای تغییر رفتار بر می‌دارد.
بسیاری از ما در مرحلۀ تغییر فکر باقی می‌مانیم‌. فکرمان را عوض می‌کنیم اما حاضر نیستیم در عمل کاری انجام دهیم‌. توبه واقعی در عمل دیده می‌شود.
عملی ساختنِ دیدگاه جدید کاری است سنگین‌. باید بهایی پرداخت‌. این بها زیر پا گذاشتن عزت نفس‌مان است‌. دیگران شاید در مورد پسر گمشده چنین می‌گفتند:‌ "بالاخره از کردۀ خود پشیمان شد... او عرضۀ این کارها را ندارد... می‌دانستم که برمی‌گردد..." اما گفته دیگران برای او مهم نبود. او حاضر بود در این راه‌، تحقیر و تمسخر دیگران را بپذیرد.
جبران‌
اما توبه واقعی به اینجا هم ختم نمی‌شود. بسیاری از اوقات لازم است رفتار گذشته را جبران کنیم‌. زکای باجگیر نه فقط روش زندگی خود را عوض کرد، بلکه بر آن شد که لطمات و صدماتی را که بر دیگران وارد ساخته بود، جبران کند (لوقا ۱۹:‏۱-۱۰).
بسیاری از اوقات ما از رفتار خود با دیگران پشیمان می‌شویم‌، احساس غم می‌کنیم‌، نزد خدا هم اعتراف می‌کنیم‌، اما به‌خاطر غرور و عزت نفس‌مان‌، حاضر نیستیم نزد طرف مقابل اعتراف کنیم و از او عذرخواهی نماییم و رفتارمان را جبران کنیم‌. یا اگر هم عذرخواهی می‌کنیم‌، هزار جور "اما و اگر" می‌آوریم و به‌نوعی تقصیر را به گردان او می‌اندازیم‌. توبه واقعی مستلزم عذرخواهی بدون قید و شرط است‌.
خداوند عطا کند که چنین حالتی از توبه‌، نه فقط در نوایمانان‌، بلکه در همه ایمانداران همواره دیده شود. «خوشابحال مسکینان در روح‌، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است‌!»

۱۳۹۳ بهمن ۱۲, یکشنبه

«در همان ساعت‌، شاگردان نزد عیسی آمده‌، گفتند‌:‌ چه کسی در ملکوت آسمان بزرگتر است‌؟» (متی ۱۸:‏۱). شاید شاگردان عیسی مدتی طولانی بود که راجع به این سؤال با یکدیگر بحث می‌کردند. آنها بسیار علاقه‌مند بودند بدانند بالاخره کدامیک از ایشان بزرگترین شاگرد عیسی است‌، یا به‌عبارت بهتر، در فرمانروایی‌ای که عیسی بوجود خواهد آورد، کدامیک وزیر دست راست او خواهد بود. آنان بسیار نگران مقام و منصب خود بودند. در فرهنگ و عرف جامعة آنها، بسیار مهم بود که مشخص شود در یک جمع‌، چه کسی بزرگتر است و سزاوار احترام و تکریم بیشتری است‌.
این وضع در روزگار ما چندان تغییر نیافته است‌. همه می‌کوشند تا از دیگران برتر باشند. همه جا صحبت از این است که چه کسی نفر اول است‌. چه بسا این امر در کلیسا نیز دیده می‌شود. مشکلی که در طول تاریخ کلیسا دائماً موجب تفرقه و جدایی بوده‌، همین حس برتری‌جویی بوده است‌، یعنی همین سؤال که "چه کسی بزرگتر است‌؟".
اما عیسی چه جوابی به آنان می‌دهد؟ آیا بزرگترینِ آنان را معرفی می‌کند؟ یا آیا آنان را به‌خاطر این سؤال نابجا توبیخ می‌نماید؟ نه‌! عیسی پسربچه‌ای را که در آن اطراف ایستاده بود و ایشان را تماشا می‌کرد، صدا زد و فرمود‌:‌ «هر آینه به شما می‌گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفلِ کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. پس هر که مثل این بچة کوچک خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است‌. و کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است‌» (متی ۱۸:‏۳-۵).
اما شبیهِ بچه‌ها شدن یعنی چه‌؟ بسیاری از مسیحیان شاید به خصائلی چون فروتنی و معصومیت در بچه‌ها اشاره کنند. اما من مایلم به یک خصوصیت مهم دیگر در کودکان‌، به‌خصوص کودکان روزگار عیسی اشاره کنم‌. در آن زمان‌، کودکان "هیچ‌" به‌حساب می‌آمدند. بچه‌ها از هیچ اهمیتی در جامعه برخوردار نبودند. کسی آنها را جدی نمی‌گرفت‌. کسی فکر خود را با آنان مشغول نمی‌کرد. به همین علت بود که شاگردان نمی‌خواستند اجازه دهند که والدین‌، کودکان خود را نزد عیسی بیاورند. ایشان نمی‌خواستند که عیسی وقت خود را با این موجودات کم‌اهمیت تلف کند. او کارهای مهمی داشت‌. اما خداوند ما می‌فرماید که اگر کسی می‌خواهد وارد ملکوت آسمان شود، لازم است که عوض شود و مانند یکی از این کودکان گردد. ما باید مثل کودکانِ روزگار عیسی‌، اهمیت و بزرگی خود را از دست بدهیم‌.
سی‌. اس‌. لوئیس متفکر و نویسندة بزرگ مسیحی در قرن بیستم‌، در مورد فروتنی گفتة جالبی دارد‌:‌ "اگر کسی بدنبال فروتنی است‌، فکر می‌کنم بتوانم قدم اول را به او نشان دهم‌. قدم اول در فروتنی این است که بفهمیم مغرور هستیم‌. این بزرگترین قدم نیز هست‌."
فروتنی یعنی قبول اینکه مغرور و متکبریم‌؛ خودمحوریم‌؛ جاه‌طلبیم‌. فروتن شدن و مانند بچه‌شدن‌، یعنی اینکه دانسته و آگاهانه‌، میل و اشتیاق خود را برای کسب احترام و عزت میان مردم‌، کنار بگذاریم‌؛ یعنی اینکه میل به بزرگ‌نمایی و بزرگ جلوه‌ کردن را کنار بگذاریم‌؛ یعنی اینکه بجای تمایل به انجام کارهای بزرگ‌، حاضر باشیم کارهای کوچک انجام دهیم و بجای مناصب بالا و بزرگ‌، مناصب کوچک و بی‌اهمیت را بپذیریم‌. اگر چنین کنیم‌، وارد ملکوت خدا خواهیم گشت‌.
معیارهای ملکوت خدا با معیارهای این جهان تفاوت دارد. در ملکوت خدا کسی بزرگتر است که حاضر باشد کوچکترین باشد، حاضر باشد خدمت کند. در ملکوت خدا، پول و ثروت و مقام اجتماعی و تحصیلات و حتی استعداد و توانایی ما، ما را بزرگ نمی‌سازد. کتاب‌مقدس همة اینها را هدایایی می‌داند که خداوند به ما ارزانی داشته‌. پس هدایای دریافتی نمی‌تواند امتیازی برای ما به‌حساب بیاید. ما هرچقدر هم صاحب این هدایا باشیم‌، باید بدانیم که از خود چیزی نداریم‌.
حال که معنی فروتنی را تاحدی مورد کنکاش قرار دادیم‌، بیایید به دنبالة کلام خداوند توجه کنیم‌. او فرمود‌:‌ «کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است‌» (۱۸:‏۵).
شاید به خود بگوییم که این فرمایش چه ارتباطی به سؤال شاگردان دارد؟ در واقع خداوند می‌خواهد مسیر تمایل به بزرگی را در شاگردان تغییر دهد. او می‌خواهد توجه ایشان را به نکته‌ای دیگر معطوف دارد. او مایل است که ما بجای اینکه دائماً به خود فکر کنیم و درپی کسب یا اثبات بزرگی خود باشیم‌، بزرگی دیگران را ببینیم‌ و آنها را بزرگتر از خود ببینیم‌؛ آنانی را که دنیا "کوچک‌" می‌شمارد، ما "بزرگ‌" بشماریم‌. می‌دانید چرا؟ چون آنها در نظر مسیح بزرگ هستند.
● شبیه "بچه‌" شدن‌، یعنی اینکه حاضر باشیم "کم‌اهمیت‌" بشویم‌؛ حاضر باشیم کسی به ما توجهی نکند.
● قدم اول در راه فروتنی‌، پذیرفتن این نکته است که مغروریم‌.
● بزرگ بودن یعنی اینکه حاضر باشیم با افراد کم‌اهمیت نشست و برخاست کنیم‌.
می‌دانید علت این چیست‌؟ ایشان یعنی این "کوچکان‌" مانند هر انسان دیگری‌، به صورت و به شباهت خدا آفریده شده‌اند. اگر ایشان را حقیر بشماریم‌، خالق آنان را حقیر شمرده‌ایم‌. این کوچکان افرادی هستند که مسیح به‌خاطرشان جانش را فدا کرد. اگر مسیح جان خود را در راه ما فدا کرد، زمانی که ما هنوز دشمن او بودیم (رومیان ۵:‏۱۰)، به همان صورت ما نیز نباید هیچ انسانی را حقیر بشماریم و کسانی را که از دیدگاه این جهان "کوچک‌" و افراد "کم‌اهمیت‌" هستند، با آغوش باز بپذیریم‌. خداوند ما می‌خواهد این درس را به ما بیاموزد که ما نه فقط باید از خودبزرگ‌بینی دست بکشیم‌، بلکه باید آماده باشیم تا افراد کم‌اهمیت را بپذیریم‌، با آنان نشست و برخاست کنیم‌، آنان را خدمت کنیم‌، ایشان را "تر و خشک‌" کنیم و برای ایشان اهمیت قائل شویم‌. رئیس تئاتر مسکو شعار بسیار جالبی دارد. او می‌گوید‌:‌ "در تئاتر نقش کوچک وجود ندارد؛ هنرپیشه کوچک هم وجود ندارد." چقدر این گفته بجاست‌. در خدمت به دیگران‌، هیچ خدمتی کوچک نیست‌.
خوب است که مقاله را با دو آیه خاتمه دهیم و بر آنها تفکر کنیم و بکوشیم زندگی خود را با آنها منطبق سازیم‌‌:‌
«ای خداوند، من از خودبینی و تکبر دست کشیده‌ام‌؛ از آنچه بزرگتر و بلندتر از عقل من است‌، خود را دور نگه داشته‌ام‌. جان مضطرب خود را آرام ساخته‌ام‌. اینک دل من همچون کودکی که در آغوش مادر آرمیده‌، آرام و بی‌تشویش است‌» (مزمور ۱۳۱:‏۱-۲، ترجمه تفسیری‌).
«با شادی با یکدیگر همکاری نمایید؛ هیچ کاری را برای خودنمایی نکنید؛ سعی نکنید فقط با اشخاص بزرگ و مهم معاشرت کنید، بلکه در جمعِ اشخاص عادی نیز خوش باشید. خود را از دیگران داناتر نشمارید» (رومیان ۱۲:‏‏۱۶، ترجمة تفسیری‌).