Translate

۱۳۹۳ بهمن ۱۰, جمعه

مثل پسرگمشده در باب ۱۵ از انجیل لوقا یکی از زیباترین و قوی‌ترین داستان‌هایی است که از زبان عیسی ‌مسیح نقل شد. سال‌هاست که این داستان زبان به زبان بازگو می‌شود و موعظه‌هایی که از این مثل در کلیساها و جلسات مختلف مسیحی ایراد شده، خارج از شمارش است.

لوقا 15

11  باز گفت، شخصی را دو پسر بود. 
12  روزی پسر کوچک به پدر خود گفت، ای پدر، رَصَدِ اموالی که باید به من رسد، به من بده. پس او مایملک خود را بر این دو تقسیم کرد. 
13  و چندی نگذشت که آن پسر کهتر، آنچه داشت جمع کرده، به ملکی بعید کوچ کرد و به عیّاشی ناهنجار، سرمایه خود را تلف نمود. 
14  و چون تمام را صرف نموده بود، قحطی سخت در آن دیار حادث گشت و او به محتاج شدن شروع کرد. 
15  پس رفته، خود را به یکی از اهل آن ملک پیوست. وی او را به املاک خود فرستاد تا گرازبانی کند. 
16  و آرزو می‌داشت که شکم خود را از خَرنوبی که خوکان می‌خوردند سیر کند و هیچ‌کس او را چیزی نمی‌داد. 
17  آخر به خود آمده، گفت، چقدر ازمزدوران پدرم نان فراوان دارند و من از گرسنگی هلاک می‌شوم! 
18  برخاسته، نزد پدر خود می‌روم و بدو خواهم گفت، ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده‌ام، 
19  و دیگر شایستهٔ آن نیستم که پسر تو خوانده شوم؛ مرا چون یکی از مزدوران خود بگیر. 
20  در ساعت برخاسته، به سوی پدر خود متوّجه شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، ترحّم نمود و دوان دوان آمده، او را در آغوش خود کشیده، بوسید. 
21  پسر وی را گفت، ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده‌ام و بعد از این لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. 
22  لیکن پدر به غلامان خود گفت، جامه بهترین را از خانه آورده، بدو بپوشانید و انگشتری بر دستش کنید و نعلین بر پایهایش، 
23  و گوساله پرواری را آورده ذبح کنید تا بخوریم و شادی نماییم. 
24  زیرا که این پسر من مرده بود، زنده گردید و گم شده بود، یافت شد. پس به شادی کردن شروع نمودند. 
25  امّا پسر بزرگ او در مزرعه بود. چون آمده، نزدیک به خانه رسید، صدای ساز و رقص را شنید. 
26  پس یکی از نوکران خود را طلبیده، پرسید، این چیست؟ 
27  به وی عرض کرد، برادرت آمده و پدرت گوساله پرواری را ذبح کرده است زیرا که او را صحیح باز یافت. 
28  ولی او خشم نموده، نخواست به خانه درآید، تا پدرش بیرون آمده به او التماس نمود. 
29  امّا او در جواب پدر خود گفت، اینک، سالها است که من خدمتِ تو کرده‌ام و هرگز از حکم تو تجاوز نورزیده و هرگز بزغالهای به من ندادی تا با دوستان خود شادی کنم. 
30  لیکن چون این پسرت آمد که دولت تو را با فاحشه‌ها تلف کرده است، برای او گوساله پرواری را ذبح کردی. 
31  او وی را گفت، ای فرزند، تو همیشه با من هستی و آنچه از آنِ من است، مال تو است. 
32  ولی می‌بایست شادمانی کرد و مسرور شد زیرا که این برادر تو مرده بود، زنده گشت و گم شده بود، یافت گردید.

۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

«بخشش» اغلب یکی از بزرگترین چالش‌هایی است که مسیحیان در زندگی روحانی خود با آن مواجه‌‌اند. دوستی که اخیراً در یک کنفرانس مسیحی راجع به زندگی نمونه مسیحایی و مشخصات آن صحبت کرده بود، می‌گفت پس از خاتمه صحبت، بیشترین تعداد سؤالاتی که از او ‌شد راجع به بخشش بود. مردم می‌خواستند بدانند تا چه حد باید کسی را که به ما بدی کرده بخشید؟ اگر این بخشش باعث شود فردِ خاطی همچنان به کارهای بد خود ادامه دهد و درس عبرت نگیرد تکلیف چیست؟ حد و حدود بخشش کدام است؟ جالب اینجاست که مردم در زمان عیسی نیز دقیقاً چنین سؤالاتی در ذهن داشتند و این امر خود گواهِ اهمیتِ جاودانۀ این موضوع است. به همین جهت موضوع اصلی این شماره را به "بخشش" اختصاص داده‌ایم و کوشیده‌ایم این مبحث مهم را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار دهیم. در این رابطه، از جمله مصاحبه‌ای اختصاصی با خواهر عزیزمان تاکوش هوسپیان انجام داده‌ایم که شوهرشان اسقف هایک هوسپیان در سال ۱۹۹۴ به‌خاطر دفاع از حقوق مسیحیان به‌طرز فجیعی در ایران به شهادت رسیدند. خواهر تاکوش در این مصاحبه روش‌هایی عملی برای غلبه بر کینه و نفرت با ما در میان خواهند گذاشت - روش‌هایی که در نهایت باعث گردید به یاری خدا بتوانند قاتلین شوهرشان را ببخشند. موضوع نقد فیلم این شماره را نیز به فیلم "بخشش" اختصاص داده‌ایم که این موضوع را در چارچوبِ تنفّرِ نژادی در آفریقای جنوبی بررسی می‌کند. مقالات مفید دیگری نیز در این زمینه از نظرتان خواهد گذشت.
همانطور که ملاحظه می‌کنید، از این پس کوشش شده است که هر شماره دارای موضوعی اصلی باشد و مقالات کم و بیش در راستای موضوع واحدی نوشته شوند. قسمت‌ تازه‌ای نیز در مجله گنجانده‌ایم به‌نام "پای صحبت چهره‌های برجسته کلیسای ایران" که هدف از آن، آشناییِ بیشترِ خوانندگان با پیشکسوتان مسیحیت در ایران و بهره‌گیری از تجارب و رهنمودهای‌ آنان است. ضمناً خوشحالیم به اطلاع برسانیم که اسقف حسن دهقانی تفتی که ایشان را به جرأت می‌توان برجسته‌ترین نویسنده مسیحی ایرانی دانست بر ما منت نهاده، موافقت کرده‌اند که از این پس در ستونی اختصاصی، تجربیات، نظرات و تازه‌ترین اشعار خود را با خوانندگان "کلمه" در میان بگذارند. اولین ستونِ مخصوص ایشان از همین شماره از نظرتان خواهد گذشت.
در پایان جا دارد از تمام خوانندگانی که در پیِ چاپِ پنجاهمین شماره "کلمه"، با فرستادن نامه یا کارت تبریک پشتیبانیِ خود را از مجله اعلام داشته‌اند و باعث تشویق و دلگرمی ما شده‌اند صمیمانه قدردانی کنم. پاداش‌تان با خداوند!

۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه

الهیات مسیحی پر است از مباحث داغ و بحث‌انگیزی که قرن‌های متمادی ذهن متفکران و متألهین مسیحی را به خود مشغول داشته است. در این روزهای مقدس که واقعۀ مرگ و قیام عیسای مسیح را گرامی می‌داریم، بجاست نگاهی بیندازیم به یکی از بحث‌انگیزترینِ این مباحث: آیا عیسای مسیح در راه همۀ مردم جهان بر صلیب مرد؟ یا اینکه بر روی صلیب تنها گناهان برگزیدگان را متحمل شد و در راه عدۀ معدودی که از قبل برای نجات برگزیده شده بودند جان داد؟ هر دو دیدگاه پیروان فراوانی دارد و برخی از برجسته‌ترین متفکران جهان مسیحیت بسته به تعبیر خود از برخی آیات کتاب‌مقدس، در تأیید یا رد یکی از این دو نگرش اظهارنظر کرده‌اند. در مقاله حاضر قصد دارم پس از پرداختن به هر یک از این دو دیدگاه، جمع‌بندیِ کلی‌ای از این بحث ارائه دهم و به دلالت‌های عملی این موضوع اشاره‌ای بکنم.
احتمالاً اولین پاسخی که در جوابِ پرسش بالا به ذهن‌ می‌رسد این است که بگوییم مسلم است که عیسی در راه همگان مرد. خدا تبعیض قائل نمی‌شود و از آنجا که همه مخلوقات خود را دوست دارد، پسر یگانه خود را فرستاد تا همۀ مردم جهان نجات پیدا کنند (یوحنا ۳: ۱۶). در کتاب‌مقدس آیات متعددی در تأیید این امر وجود دارد. یکی از روشن‌ترین این آیات، اول یوحنا ۲: ۲ است که راجع به کار عیسای مسیح بر صلیب می‌گوید: «او خود کفارۀ گناهان ما است، و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.» یا این آیه: «خداوند... با شما بردبار است، چه نمی‌خواهد کسی هلاک شود، بلکه می‌خواهد همگان به توبه گرایند» (دوم پطرس ۳: ۹)، و یا: «خدا می‌خواهد همگان نجات یابند و به معرفت حقیقت نائل گردند» (اول تیموتائوس ۲: ۴). در اناجیل نیز به آیاتی برمی‌خوریم که در آنها به‌وضوح آمده که عیسای مسیح «گناه از جهان برمی‌گیرد» (یوحنا ۱: ۲۹).
اما با نگاهی دقیق‌تر به کتاب‌مقدس، متوجه آیاتی می‌شویم که ظاهراً در این مورد صحبت می‌کند که عیسی تنها در راه عده‌ای خاص بر صلیب جان داد. یکی از مهم‌ترین این قسمت‌ها، فصل دهم انجیل یوحناست که در آن عیسای مسیح، این شبان نیکو، به‌صراحت می‌گوید که جان خود را تنها در راه گوسفندان می‌نهد: «من شبان نیکو هستم. من گوسفندان خود را می‌شناسم و گوسفندان من مرا می‌شناسند، همان‌گونه که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم. من جان خود را در راه گوسفندان می‌نهم» (یوحنا ۱۰: ۱۴ و ۱۵). بنابراین عیسی به هنگام رفتن به پای صلیب به "گوسفندان خود" می‌اندیشید، نه به گوسفندان بنیانگذارانِ سایر ادیان. عیسی در ادامه در این باره می‌گوید: «گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش فرا خواهند داد. آنگاه یگ گله خواهند شد، با یک شبان» (آیه ۱۶). به‌عبارت دیگر، عیسی با این اطمینان به پای صلیب می‌رود که گوسفندان او، چه آنان که از آغل اویند و چه آنان که بعداً به آغل او خواهند گروید، حتماً صدایش را خواهند شنید و نزد او خواهند آمد («باید آنها را بیاورم... به صدای من گوش فرا خواهند داد»). او کمی جلوتر در پاسخ به یهودیانی که وی را سؤال‌پیچ کرده بودند می‌گوید: «شما ایمان نمی‌آورید، زیرا از گوسفندان من نیستید...» (آیات ۲۶ تا ۳۰). بدین ترتیب عیسی گسترۀ کارِ نجات‌بخشی را که بر صلیب انجام خواهد داد به "گوسفندان خود" محدود می‌کند، و روشن و واضح به این یهودیان می‌گوید که آنان جزو این گوسفندان نیستند. این دیدگاه در الهیات مسیحی "کفاره محدود" (Limited Atonement) یا "رهایی خاص" نامیده می‌شود و جزو اصول اعتقادیِ "الهیات اصلاح‌شده" (Reformed Theology) است که شاخه‌ای از سنت اصلاحات است و البته نباید با کل جنبش اصلاحات اشتباه گرفته شود. مهم‌ترین مروّجان آن، جان کالوین و یکی از پیروان او به‌نام تئودور بزا (Theodore Beza) بودند. بر اساس این دیدگاه، عیسای مسیح در راه گناهان تمام مردم جهان نمرد، بلکه تنها گناهان کسانی را که پیش از بنیاد عالم برای نجات برگزیده شده بودند بر صلیب متحمل شد. مطابق این دیدگاه، آن دسته از آیات کتاب‌مقدس را که می‌گوید خدا می‌خواهد همه نجات پیدا کنند و همگان حقیقت را بشناسند، باید در مفهومی جامعه‌شناختی تعبیر کرد: بدین معنا که خدا می‌خواهد همه نوع مردمی (از هر ملیت و قوم و زبان و منطقۀ جغرافیایی و طبقۀ اجتماعی) نجات یابند، نه اینکه همۀ مردم. امروزه کلیساهای اصلاح‌شده (Reformed)، پریزبیتری (یا همان "انجیلی") و برخی از کلیساهای باپتیست چنین اعتقادی دارند (لازم به ذکر است که همه این کلیساها، زیرمجموعۀ فرقۀ پروتستان هستند). از دیگر آیاتی که در تأیید این دیدگاه وجود دارد، می‌توان به متی ۲۶: ۲۸، متی ۲۵: ۳۲-‏‏‏‏ ۳۳، یوحنا ۱۷: ۹، اعمال ۲۰: ۲۸ و افسسیان ۵: ۲۵-‏‏‏‏ ۲۷ اشاره کرد. در اشعیا ۵۳: ۱۲ نیز می‌خوانیم که «او گناهان بسیاری (و نه گناهان همگان) را بر خود گرفت».
واژۀ ایمان در عهدعتیق با واژگان دیگری از جمله توکل، اعتماد و امید مترادف شده‌ است. عهدعتیق همچون عهدجدید مبنای رابطه با خدا را تکیه و اعتماد بر او می‌داند (مزمور ۳۷‌:۳، ۲۶‌:۱ و امثال ۳‌‌:۵‏‏). تکیه و اعتماد بر همۀ منابع خارج از خدا در عهدعتیق نکوهیده شده ‌است (امثال ۲۸‌:۲۶‏، حزقیال ۳۳‌:۱۳‏، هوشع ۱۰‌:‏۱۳، اشعیا ۴۲‌:۱۷). ارمیای نبی اعتماد بر بشر را به‌عنوان منبع امنیت به‌شدت محکوم می‌کند (ارمیا ۱۷‌:۱۵). مردان خدا در عهدعتیق اعتماد خود را نه بر خدایان، توانایی خود و یا قدرت صاحب‌منصبان می‌نهادند بلکه تنها بر خدا توکل می‌کردند و او را "صخره"، "قلعه"، "سپر" و "قوت نجات خود" قلمداد می‌کردند. در این راستا، ابراهیم از جایگاه ویژه‌ای در مقام ایمان برای یهودیان برخوردار است. او با اعتماد و توکل مثال‌زدنی خود نزد خدا پارسا شمرده شد (پیدایش ۱۵‌:۶) به‌گونه‌ای که نویسندگان عهدجدید به شرح و بسط ایمان ابراهیم پرداختند.
در عهدجدید، ایمان از جایگاه کلیدی برخوردار است. واژۀ یونانی ایمان Pistis و فعل آن Pisteuō، بیش از ۲۴۰ بار وPistos صفت آن ۶۷ بار در سراسر عهدجدید به‌کار رفته‌اند. ایمان در عهدجدید به‏‌طور خاص معطوف به عمل نجات‌بخش خدا در عیسی‌ مسیح است (یوحنا ۳‌:۱۶ و اعمال رسولان ۱۶‌:۳۰). ایمان تنها پذیرش یک‌سری حقایق پیرامون خدا نیست، بلکه اعتماد و تسلیم قلبی به مکاشفۀ خدا در عیسی ‌مسیح است. ایمان در عهدجدید حالتی استمراری دارد به بیان دیگر شخص باید دائماً در وضعیت اعتماد و اتکا به خدا باشد. یکی دیگر از مفاهیم زیبای ایمان، بُعد جمعی و گروهی آن است. قوم خدا با یکدیگر عامل مولد ایمانند. در عهدجدید هر جا که خدا به میدان آمده، ایمان نقشی کلیدی را ایفا نموده‌ است. ایمان مجرای شفای الهی، اخراج دیوها، آمرزش گناهان، ریزش روح‌القدس، آغاز مأموریت کلیسا و معیار پذیرش در حضور خداست.
نویسندۀ رسالۀ عبرانیان در باب ۱۱ قهرمانان ایمانی را به تصویر می‌کشد که علیرغم رنج و جفا به وفاداری خود ادامه دادند. یعقوب نیز به نفی ایمانی می‌‌پردازد که هیچ ارتباطی با زندگی و اعمال ما ندارد (یعقوب ۲‌:۲۴).
بدون شک ایمان یکی از مهم‌ترین مفاهیم کتاب‌مقدس است. ایمان پرشی بدون قید و شرط به آغوش رحمت خداست. پرشی که در خلاء صورت نمی‌گیرد. پرشی که تاریخ گواه آن است که خدای تاریخ هرگز وفاداران خود را از آغوش گرمش محروم ننموده ‌است.

۱۳۹۳ دی ۱۸, پنجشنبه

«خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه می‌داد» (دوم قرنتیان ۵:‏۱۹). خدا در جلال و کبریایی خود، دست به عملی زد که برای ما قابل درک نیست‌:‌ او خود را فروتن ساخت تا در جسم انسانی‌، دوست ما انسانها گردد. او نمی‌خواست در تعالیم و عقاید محدود بشود، او می‌خواست در زندگی ما حالتی واقعی بگیرد. از اینرو، او جسم گردید و سختیها و مصائب زندگی بشری را متحمل گشت‌.
مسیح‌، این خدای در جسم‌، وقتی بر روی صلیب عذاب می‌دید، ناگهان فریادی برآورد که هنوز هم در تاریخ طنین‌انداز است‌:‌ «الهی‌، الهی‌، مرا چرا ترک کردی‌؟»
چه سؤال رازآلودی‌! او در طول زندگی‌، همواره قدرت الهی را در خود داشت و فرشتگان نیز دائماً گرداگرد او بودند. حتی در جتسیمانی‌، درست شب مصلوب‌شدنش‌، فرشته‌ای آمد و او را تقویت می‌بخشید. و حالا که او داشت به‌عنوان یک جنایتکار سیاسی‌، چنان عذابی می‌دید، به چه علت خدا او را در آستانۀ مرگ رها کرده بود؟
این سؤالِ بسیار مهمی است‌. اگر خدا عیسی را رها کرد، آیا امکان دارد ما را نیز درست در لحظه‌ای که به او نیاز داریم‌، ترک کند؟ اگر درک نکنیم که خدا به چه علت عیسی را ترک کرد، قطعاً تمام عمر را در ترس بسر خواهیم برد، ترس از اینکه او ما را نیز تنها بگذارد.
«مسیح ... در راه ما لعنت شد» (غلاطیان ۳:‏۱۳). اگر خدا او را در بحرانی‌ترین شرایط ترک کرد، علت همین‌ است‌. او بجای من و تو، مطرود و ملعون شد. «خوار و نزد مردمان مردود» شد (اشعیا ۵۳:‏۳). اما چرا؟
مزد گناه مرگ است‌. لحظه‌ای فکر کنید! اگر خدا کسی را که در موردش شهادت داده شد که پاک و مقدس و به دور از هر سایۀ گناه بود، اینچنین محکوم کرد، چقدر بیشتر ما باید منتظر محکومیت و مجازات باشیم‌! اگر شخصی قدوس بجای ما اینچنین مجازات شد، چه چیزی در انتظار ما خواهد بود اگر قربانی نیابتی او را نپذیریم‌؟
در زندگی ما، یک مشکل جدی وجود دارد:‌ یعنی گناه‌. عیسی مرد تا این مشکل من و تو را حل کند، اما خودش این مشکل را نداشت‌. او کاملاً بدون گناه بود. او کاملاً عادل بود. اما چون یک گناهکار عذاب دید. چرا؟
کلام خدا می‌فرماید:‌ «زیرا خدا واحد است‌، و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد» (اول تیموتاؤس ۲:‏۵). خدا به‌خاطر هر آنچه که عیسی کرد و گفت‌، ما را بسوی خود دعوت می‌کند. او محبت خود را به ما عرضه می‌کند. بعضی‌ها شریعت را عرضه کردند و بعضی دیگر، مقررات سخت و دقیق را، مقرراتی که البته می‌تواند خوب و ضروری باشد؛ اما چیز دیگری نداشتند که به انسان هدیه کنند. خدا خودش را هدیه کرد؛ خدا محبت را هدیه کرد.
اما مشکل این است که گناه انسان را بسوی هلاکت می‌برد. ادیان مختلف کوشیده‌اند این مشکل را حل کنند، اما کاری از دستشان برنمی‌آید، چون مرگ سرانجام در انتظار همه است‌، مرگ جسم و مرگ روح‌. گناه حتی زمانی که زنده هستیم‌، کشتنِ روح ما را آغاز می‌کند. مرگ روحانی به این معنی نیست که دیگر هرگز برنخواهیم خاست‌. در این دنیا، وقتی گناه می‌کنیم‌، روز بعد از خواب بیدار می‌شویم‌، بدون اینکه در ظاهر ما نشانه‌ای از گناه دیده شود. مردنِ روح نیز بیدارشدنی را در پی دارد، اما این بار نشانه‌های گناه بر ما خواهد بود، نشانه‌هایی که نه می‌توان انکار کرد و نه می‌توان پنهان ساخت‌. خجالت و ننگ ابدی در انتظار آنانی است که در این دنیا توانستند چهره پاکی از خود به مردم نمایش دهند. دانیال نبی می‌فرماید که از میان کسانی که در روز قیامت برخواهند خاست‌، عده‌ای برای «خجالت و حقارت جاودانی‌» قیام خواهند کرد (دانیال ۱۲:‏۲).
بعضی از ما تصور می‌کنند که می‌توان به نوعی مسأله گناه را در زندگی حل کرد، مثلاً با انجام کارهای خوب در کنار گناهان‌، یا نظایر آن‌. اما واقعیت غیر از این است‌. اجازه بدهید دو مثال بیاورم‌، اولی از مغرب‌زمین و دیگری از مشرق‌زمین‌! فرض کنید کسی در باتلاقی افتاده‌. او تلاش می‌کند تا خود را نجات دهد. اما هر حرکت او، باعث می‌شود کمی بیشتر در باتلاق فرو رود، هر بار کمی بیشتر! او به یکبار زیر باتلاق نمی‌رود! ذره ذره‌، با هر حرکت‌، «با هر تلاش خوب‌»، به سرنوشت نهایی نزدیکتر می‌شود. باتلاق بالاتر و بالاتر می‌آید تا اینکه سر او زیر گل فرو می‌رود. اگر کسی از بیرون به داد او نرسد، هلاکتش قطعی است‌.
اما مثال بعدی‌! می‌گویند پادشاهی بود که خادمین خود را احضار نمود و پیشنهاد جالبی به آنها کرد. گفت که نصف مُلک خود را خواهد بخشید به هر کسی که از آن ساعت تا روز بعد، به فیل سفید فکر نکند. از آن لحظه به بعد، همۀ آنها به دو چیز فکر می‌کردند:‌ نصف مُلک و فیل سفید! این کاری است که شیطان با ما می‌کند. او فکر ما را با دو چیز مشغول می‌کند، نیکی و بدی‌. او اینها را طوری در هم می‌آمیزد که در همان لحظه‌ای که می‌خواهید کار نیک کنید، بدی در مقابل شما قرار دارد. هر چقدر می‌خواهیم به مُلک آسمانی برسیم‌، بیشتر به فیل فکر می‌کنیم‌. تلاش برای فراموش کردن فیل‌، عین بیاد آوردن آن است‌.
بلی‌، دوستان عزیز، ما به کمکی از بیرون نیاز داریم‌. ما به تنهایی نه می‌توانیم خود را از باتلاق نجات دهیم و نه از فکر کردن به فیل‌! کسی از بیرون باید که به داد ما برسد. گناه ما را از خدا یعنی از سرچشمه زندگانی جدا کرده‌. اگر کابل برق قطع شود، مهم نیست این قطع‌شدگی کم باشد یا زیاد. مهم این است که برق کاملاً قطع می‌شود. آنگاه سکوت جای ارتباط‌، تاریکی جای روشنایی‌، و سرما جای گرما را می‌گیرد. رابطه ما با خدا قطع است‌، چه عامل قطع‌شدگی کوچک باشد، چه بزرگ‌.
مسیح‌، پسر خدا، بجای همه قربانی شد، تاوان همه را داد تا این رابطه مجدداً برقرار شود. شما اگر در یک تصادف‌، باعث از میان رفتنِ اتومبیل کسی شوید، برای جبران خسارت‌، اسباب‌بازی به او نمی‌دهید. یا اگر کسی فرزند کسی را بکشد، برای جبران‌، گاو یا گوسفند به او نمی‌دهد. ما به‌خاطر گناه محکوم به مرگ ابدی هستیم‌. برای جبران‌، قربانی گاو و گوسفند فایده‌ای ندارد. کسی باید بجای ما فدا شود. این شخص مسیح بود. فقط او بدون گناه بود و می‌توانست بجای همه قربانی شود.
به همین دلیل است که ما به عیسی به‌عنوان پسر خدا نیاز داریم‌؛ نه فقط به‌عنوان خدا، بلکه به‌عنوان انسانی که از وجود خدا پر بود. او برای اینکه ما را به حیات بازگرداند، می‌بایست جای ما را می‌گرفت‌. پسر خدا جلال و کبریایی خود را در آسمان ترک کرد تا ما را نیز پسران و دختران خدا سازد.
«از این جهت‌، قادر است که آنانی را که به‌وسیله وی نزد خدا آیند، نجات بی‌نهایت بخشد، چون که دائماً زنده است تا شفاعت ایشان را بکند» (عبرانیان ۷:‏۲۵).

۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

در زندگی مسیحی خود ممكن است بارها با كلمۀ "بیداری روحانی" مواجه شویم. در مورد بیداری و بیداری روحانی كتاب‌های زیادی نوشته شده است و افراد زیادی در تاریخ سراغ داریم كه عامل بیداری‌های مهم در سراسر دنیا بوده‌اند. مدتی در زندگیم در مورد بیداری فكر می‌كردم و به اینجا رسیدم كه ببینم خود كلام خدا در مورد بیداری چه می‌گوید. تجربیات مردان خدا عالی است ولی هیچ چیز جای كلام خدا را نمی‌گیرد.
سؤالم این بود كه بدانم ابتدا دیدگاه مسیح و سپس دیدگاه رسولان در این مورد چه بوده است و در نهایت به این نتیجه برسم كه خود كتاب‌مقدس دربارۀ این موضوع مهم چه می‌گوید. از دیدگاه مسیح شخص بیدار واقعاً چگونه شخصی است؟ یكی از قسمت‌های مهم در این مورد در انجیل مرقس باب ۱۳ از آیه ۳۲-۳۷ یافت می‌شود. در این مقاله این قسمت از كلام خدا را با هم مورد مطالعه قرار می‌دهیم.
"ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ كس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس برحذر و بیدار شده، دعا كنید زیرا نمی‌دانید كه آن وقت كی می‌شود. مثل كسی كه عازم سفر شده، خانۀ خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده، هر یكی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید كه بیدار بماند. پس بیدار باشید زیرا نمی‌دانید كه در چه وقت صاحب‌خانه می‌آید، در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد. اما آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!"
جالب اینجاست كه در این قسمت چهار بار كلمۀ "بیدار" تكرار شده است. مطالعۀ این متن از انجیل مرا به این نتیجه رساند كه از دیدگاه خداوند شخص بیدار از سه خصوصیت برجسته برخوردار است:
خصوصیت اول این است كه مسیحی بیدار كسی است كه آمادگی واقعی و دائمی برای بازگشت عیسی خداوند دارد تا از او استقبالی باشكوه به عمل آورد. در این آیات عیسی‌مسیح به‌طور واضح در مورد اینكه بازگشت خواهد نمود صحبت می‌كند ولی معلوم نیست زمان بازگشت كی خواهد بود. آنچه در اینجا به ایمانداران اعلام می‌كند این است كه ما نباید در خواب باشیم زیرا نمی‌دانیم در چه ساعتی خداوندمان خواهد آمد.
مسیحی بیدار كسی است كه آمادگی واقعی و دائمی برای بازگشت عیسی خداوند دارد تا از او استقبالی باشكوه به عمل آورد.
اگر می‌خواهیم بدانیم كه واقعاً مسیحی بیدار هستیم یا خواب؛ سؤالی كه باید از خود بكنیم این است كه اگر همین الان عیسی بازگردد ما آماده هستیم یا نه؟ اگر امشب بیاید چه؟ ما واقعاً حساب و كتاب‌ها را با او درست كرده‌ایم؟ هیچ چیز ننگین و خجالت‌آوری در زندگی ما وجود ندارد كه آن را با خدا حل نكرده باشیم؟ یا گناهی مخفی كه هیچ‌كس از آن باخبر نیست اما خداوند از آن آگاهی دارد؟ رابطۀ ما با اطرافیانمان تصحیح شده است؟
ممكن است این عقیده را داشته باشیم كه مسیح فعلاً نمی‌آید. همیشه گفته‌اند كه او خواهد آمد ولی خبری نیست. البته مسیح نیز می‌گوید زمانی كه شما گمان نمی‌برید كه من می‌آیم همان موقع خواهم آمد. اما می‌بینیم كه رسولان مسیح در دو هزار سال پیش این‌گونه نبوده‌اند. آنها چون بیدار بودند هر لحظه در زندگیشان در حال آمادگی بسر می‌برده‌اند. در كتب تاریخ كلیسا می‌خوانیم كه زمانی كه شاگردان مسیح به‌هم می‌رسیدند به‌جای سلام و احوالپرسی می‌گفتند "ماراناتا" یعنی: "خداوند می‌آید". یكی از مشكلات امروز كلیساها و مخصوصاً كلیساهای كاریزماتیك این است كه به آمدن مسیح كمتر فكر می‌كنند. چرا؟ چون ما فكر كرده‌ایم كه همه چیز همین جاست. معادشناسی و آینده‌نگریمان بسیار ضعیف شده است. گویا بهشت و سلطنت هزارساله اینجا است. اصلاً مسیح چرا بیاید، همه چیز را داریم. حیات جاودانی هم همین‌جاست. پس گویا بعد از مرگ هم خبری نیست. چون ما فكرمان بیشتر به بركات فانی است كه همه چیز را همین‌جا بدست آوریم، پس كمتر به فكر امور جاودانی هستیم. آیا می‌دانید در عهدجدید ۳۱۸ بار دربارۀ آمدن عیسی‌مسیح صحبت شده است؟ آیا مطلب دیگری هست كه به این اندازه دربارۀ آن صحبت شده باشد؟ از هر ۲۵ آیه یك آیه به بازگشت عیسی‌مسیح اشاره دارد. تمام كتاب‌ها در عهدجدید، حتی آن رسالاتی كه یك باب بیشتر نیستند مطلبی در این مورد در خود دارند. پیشگویی‌هایی كه دربارۀ بازگشت دوم مسیح شده است بیشتر از بازگشت اول اوست، یعنی برقراری ملكوت نهایی خدا؛ و این تفكری بود كه در بین مردان خدا حاكم بود. چیزی كه متأسفانه در ما ضعیف شده است؛ چطور شده كه ما به این بازگشت ثانوی كمتر می‌اندیشیم؟ كلام خدا می‌گوید اگر فقط در این دنیا به مسیح امیدواریم از جمیع مردم دنیا بدبخت‌تریم.
آیا می‌دانید در عهدجدید ۳۱۸ بار دربارۀ آمدن عیسی‌مسیح صحبت شده است؟ از هر ۲۵ آیه یك آیه به بازگشت عیسی‌مسیح اشاره دارد. تمام كتاب‌ها در عهدجدید، حتی آن رسالاتی كه یك باب بیشتر نیستند مطلبی در این مورد در خود دارند.
در اینجا عیسی نوبر را به ما داده و قسمت اصلی آن هنوز مانده است. این بسیار عالی است كه مسیح را در این جهان داریم و از او لذت می‌بریم ولی این كافی نیست. به ما حكم شده است كه در آنچه در بالاست تفكر كنیم و نه در آنچه بر زمین است.
دومین علامت مسیحی بیدار این است كه او اهل دعاست و خود را برای ملاقات با پادشاه آسمانی آماده می‌كند. جالب اینجاست كه همیشه بین دعا و بیداری روحانی ارتباط بسیار نزدیكی وجود دارد. هر جا در مورد بیداری روحانی صحبت شده است به دعا اشاره دارد: "بیدار باشید و دعا كنید." این حكم از زبان مسیح و رسولان بیرون آمده است. در باب ۱۳ انجیل مرقس عیسی‌مسیح هم این نكته را گوشزد می‌كند. در حقیقت دعا همیشه عامل بیداری روحانی بوده است. بدون دعای حقیقی بیداری به‌وجود نمی‌آید. به این خاطر برای شخص بیدار دعا مهمترین جایگاه در زندگی را دارد. اگر می‌خواهید بدانید بیدار هستید یا نه ببینید رابطه‌تان با دعا، یعنی مصاحبت شما با خدا چگونه است.
همانطور كه می‌دانید دعا در مسیحیت یك فریضه مذهبی و یك آیین رسمی نیست. یك مراسم خشك فرمول‌گونه نیست. دعا برای یك فرد بیدار ارتباط و مشاركت صمیمانه و عاشقانه با خداست. دعا ملاقات محبوب و محبوبه، و دیدار یار و یاور است. دعا پیوند قلب خدا و انسان است. فرد بیدار معنی دعای مسیحی را خیلی خوب فهمیده است و از مصاحبت با خدا لذت می‌برد. در دعای واقعی ارتباط دو نفره برقرار می‌گردد.
آنجا گفت و شنود صورت می‌گیرد، محبت شدن و محبت كردن هست، خالی شدن و پرشدن هست، سیراب شدن و سیراب كردن هست، دادن و گرفتن هست، سؤال و جواب در دعای مسیحی وجود دارد. صادقانه بگویم اگر كسی در دعا با خدا اینطور ارتباط برقرار نمی‌كند، دعا نكرده است. در مسیحیت دعا یعنی این. اگر می‌خواهید بدانید چقدر بیدار هستید باید بدانید چقدر مشتاق اینگونه مشاركت روحانی هستید و چقدر از حضور خدا لذت می‌برید و خدا چقدر در دعا با شما صحبت می‌كند. فرد بیدار خدا را خوب شناخته و با او وارد چنین ارتباطی شده است.
دعا پیوند قلب خدا و انسان است. در دعای واقعی ارتباط دو نفره برقرار می‌گردد. آنجا گفت و شنود صورت می‌گیرد، محبت شدن و محبت كردن هست، خالی شدن و پرشدن هست، سیراب شدن و سیراب كردن هست، دادن و گرفتن هست.
سومین تعریف مسیح از فرد بیدار این است كه او مشغول انجام كاری است كه صاحب‌كار یعنی خداوند به او سپرده است. مسیحی بیدار كسی است كه مشغول كار است. او مشغول خدمت و فعالیت است، تنبلی نمی‌كند و از زیر كار درنمی‌رود. اهمال و غفلت نمی‌كند و خود را مسئول و جوابگو در مقابل صاحب‌كار یعنی خداوند می‌بیند. او در مقابل خدمت و كار روحانی نمی‌تواند بی‌تفاوت و دلسرد باشد و توقع داشته باشد كه دیگران امور روحانی را انجام دهند. چرا؟ برای اینكه خود را با صاحب‌كار روبرو می‌بیند.
فرد بیدار مشغول انجام كاری است كه صاحب‌كار یعنی خداوند به او سپرده است. او مشغول خدمت و فعالیت است و خود را مسئول و جوابگو در مقابل صاحب‌كار یعنی خداوند می‌بیند.
اتفاقاً كلماتی كه ضد بیداری روحانی است كلمات "بی‌توجهی" ،"بی‌خبری" و "سهل‌انگاری" است. یك مسیحی بیدار می‌داند كه روزی باید روبروی خداوند خود بایستد و به او حساب پس دهد. ما چه اندازه در خدمتی كه خدا به ما سپرده است شخص مفیدی هستیم؟ چقدر مؤثریم؟ واقعاً چقدر از عمر ما بیهوده تلف می‌شود و آیا از فرصتی كه خدا به ما داده است حداكثر استفاده را می‌كنیم؟ برطبق آماری كه چند سال پیش مجلۀ تایم ارائه داده، اگر میانگین عمر انسان را ۷۰ سال حساب كنیم، ۲۳ سال از این عمر را ما در خواب هستیم. ۱۶ سال را فقط كار می‌كنیم. ۸ سال عمر به تماشای تلویزیون، فیلم و سینما و امثال اینها سپری می‌شود. ۶ سال از عمر ما صرف خوردن خواهد شد و ۷۵ تن غذا وارد جسم ما می‌شود. ۶ سال از عمر ما صرف ایاب و ذهاب خواهد شد. ۵ سال را به تفریحات اختصاص می‌دهیم. ۲ سال از عمر ما صرف لباس پوشیدن خواهد شد. این آمار می‌گوید كه فقط ۶ ماه برای عبادت و خدمت خدا باقی خواهد ماند. چه آمار غم انگیزی!
بیایید امروز با این آیاتی كه از انجیل خواندیم، از فرمایشات عیسی خداوند، خود را آزمایش كنیم: آیا من فرد بیداری هستم كه عیسی‌مسیح در اینجا می‌گوید؟ آیا من كسی هستم كه اگر او بیاید و مرا بخواند با سربلندی و آمادگی كامل و بدون خجالت به‌سوی او بروم؟ آیا آن مسیحی بیداری هستم كه مسیح اینطور دربارۀ او صحبت می‌كند؟ آیا هر لحظه آماده هستم؟
ما چه اندازه در خدمتی كه خدا به ما سپرده است شخص مفیدی هستیم؟ چقدر مؤثریم؟ واقعاً چقدر از عمر ما بیهوده تلف می‌شود و آیا از فرصتی كه خدا به ما داده است حداكثر استفاده را می‌كنیم؟
آیا آن مسیحی بیداری هستم كه اینگونه معنی دعا را فهمیده است و به‌وسیلۀ دعای حقیقی همیشه خود را برای ملاقات پادشاه آسمان بیدار نگاه می‌دارد؟ و آیا من آن مسیحی بیداری هستم كه مسئولیت و خدمتی را كه خدا به من سپرده با شادی انجام می‌دهم؟ پیام بیداری برای ما این معنی را دارد كه تا زمان باقی است عمر خویش را به بطالت نگذرانیم بلكه بیدار شویم و در بیداری نیز زندگی كنیم.
روزی‌ پطرس‌ سؤال‌ عجیبی‌ از خداوند ما کرد:‌ «آنگاه‌ پطرس‌ نزد او آمده‌، گفت‌:‌ خداوندا، چند مرتبه‌ برادرم‌ به‌ من‌ خطا ورزد، می‌باید او را آمرزید؟ آیا تا هفت‌ مرتبه‌؟ عیسی‌ بدو گفت‌:‌ تو را نمی‌گویم‌ تا هفت‌ مرتبه‌، بلکه‌ تا هفتاد مرتبه‌!»
سؤال‌ پطرس‌ بسیار قابل‌ توجه‌ است‌. نمی‌توان‌ به‌راحتی‌ از آن‌ گذشت‌، خصوصاً در دنیای‌ ما که‌ بخشیدن‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ هر روزه‌ اتفاق بیفتد. دنیای‌ ما اصلاً عادت‌ به‌ بخشیدن‌ ندارد. اگر کسی‌ به‌ ما بدی‌ کند، اولین‌ و غالب‌ترین‌ میلی‌ که‌ در ما ایجاد می‌شود، میل‌ به‌ انتقام‌ گرفتن‌ است‌. اگر ما را بزنند، می‌زنیم‌؛ اگر به‌ ما دشنام‌ دهند، دشنام‌ می‌دهیم‌؛ اگر از ما نفرت‌ کنند، ما هم‌ نفرت‌ می‌کنیم‌. و متأسفانه‌ امر به‌ همین‌ جا ختم‌ نمی‌شود؛ ما سعی‌ می‌کنیم‌ کمی‌ هم‌ بیشتر از آنچه‌ به‌ ما کرده‌اند، تلافی‌ کنیم‌. اگر کسی‌ به‌ ما بدی‌ کرده‌، سعی‌ می‌کنیم‌ او را "بسوزانیم‌"؛ سعی‌ می‌کنیم‌ "نشان‌ بدهیم‌ با کی‌ طرف‌ است‌".
در شریعت‌ موسی‌ آمده‌ که‌ "چشمی‌ به‌ چشمی‌؛ دندانی‌ به‌ دندانی‌!" این‌ قانون‌ در زمان‌ خود بسیار انقلابی‌ بود، زیرا می‌کوشید مجازات‌ را با جرم‌ همسان‌ و سازگار سازد. به‌عبارت‌ دیگر، هدف‌ این‌ حکم‌ این‌ بود که‌ آتش‌ انتقام‌ را در بشر تحت‌ کنترل‌ درآورد و اجازه‌ ندهد بجای‌ یک‌ دندان‌، تمامی‌ دندان‌های‌ طرف‌ مقابل‌ خُرد شود و یا در عوض‌ یک‌ چشم‌، دو چشم‌ از کاسه‌ درآید. ما در دنیا، شاهد این‌ گونه‌ انتقام‌گیری‌ کور هستیم‌. این‌ جریانی‌ است‌ که‌ در دنیای‌ ما دائم‌ در حال‌ تکرار است‌.
به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ سؤال‌ پطرس‌ اینقدر مهم‌ می‌گردد، زیرا روند و روال‌ حاکم‌ بر زندگی‌ بشر را ناگهان‌ قطع‌ می‌کند و امکانِ بخشیدنِ مقصر را مطرح‌ می‌سازد. اما چرا پطرس‌ چنین‌ سؤالی‌ را مطرح‌ می‌کند؟ قطعاً به‌خاطر این‌ بوده‌ که‌ مسیح‌ به‌ شاگردان‌ خود تعلیم‌ داده‌ بود و گفته‌ بود:‌ «اگر برادرت‌ به‌ تو خطا ورزد، او را تنبیه‌ کن‌ و اگر توبه‌ کند، او را ببخش‌. و هر گاه‌ در روزی‌، هفت‌ کرَّت‌ به‌ تو گناه‌ کند و در روزی‌ هفت‌ مرتبه‌ برگشته‌، به‌ تو گوید توبه‌ می‌کنم‌، او را ببخش‌» (لوقا ۱۷:‏۳ و ۴). پطرس‌ مسأله‌ بخشیدن‌ را قبول‌ کرده‌ بود؛ مشکل‌ او در تعداد دفعات‌ بخشیدن‌ بود. شاید با خود استدلال‌ می‌کرد که‌ عیسی‌ هفت‌ بار بخشیدن‌ را مجاز دانسته‌ و همینقدر کافی‌ است‌.
ما مؤمنین‌ ممکن‌ است‌ در دلمان‌ به‌ پطرس‌ به‌خاطر این‌ سؤال‌ خرده‌ بگیریم‌. ولی‌ قبل‌ از این‌ کار، بگذارید از خودمان‌ این‌ سؤال‌ را بکنیم‌:‌ "آخرین‌ باری‌ که‌ برادر یا خواهرم‌ را بخشیدم‌، کی‌ بود؟" حالا یک‌ سؤال‌ مشکل‌تر:‌ "آخرین‌ باری‌ که‌ فردی‌ را به‌خاطر گناهی‌ که‌ هفت‌ مرتبه‌ در روز آن‌ را نسبت‌ به‌ من‌ مرتکب‌ شد و عذر خواست‌ و من‌ هم‌ بخشیدم‌، کی‌ بود؟"
اگر در روز یک‌ بار گناه‌ کسی‌ را ببخشیم‌، خیلی‌ به‌ خود می‌بالیم‌. اما اگر همان‌ شخص‌، همان‌ روز همان‌ اشتباه‌ را برای‌ بار دوم‌ تکرار کند و از ما عذر بخواهد، آیا در دلمان‌ فکر نخواهیم‌ کرد که‌ آن‌ شخص‌ ما را دست‌ انداخته‌ است‌؟
●پطرس‌ از "انجام‌ دادن‌" حرف‌ می‌زد، عیسی‌ از "بودن‌" یا "شدن‌"
●از نظر مسیح‌ بین‌ "بخشیدن‌" و "بخشنده‌ بودن‌" فرق زیادی‌ هست‌
●باید پیش‌ از اینکه‌ کاری‌ "انجام‌" دهیم‌، در دست‌های‌ کوزه‌گر "تبدیل‌" به‌ آن‌ چیزی‌ شویم‌ که‌ او در نظر دارد
سؤال‌ پطرس‌ جالب‌ بود، اما جواب‌ عیسی‌ مبهوت‌کننده‌ است‌. عیسی‌ به‌ پطرس‌ فرمود:‌ «تو را نمی‌گویم‌ تا هفت‌ مرتبه‌، بلکه‌ تا هفتاد هفت‌ مرتبه‌!» پطرس‌ حتماً در موقعیت‌ ناراحت‌کننده‌ای‌ قرار گرفته‌ بود؛ او تا آن‌ لحظه‌ به‌ "هفت‌ بار" بخشیدن‌ فکر می‌کرد، حالا با رقم‌ "۴۹۰" مواجه‌ شده‌ بود. اما آیا منظور عیسی‌ واقعاً این‌ بود که‌ ما باید ۴۹۰ بار ببخشیم‌؟ مطلب‌ همین جاست‌! پطرس‌ از "انجام‌ دادن‌" حرف‌ می‌زد، عیسی‌ از "بودن‌" یا "شدن‌". در جوابی‌ که‌ عیسی‌ می‌دهد، به‌طور مشهود می‌بینیم‌ که‌ از نظر او بین‌ "بخشیدن‌" و "بخشنده‌ بودن‌" فرق زیادی‌ هست‌.
برای‌ اینکه‌ انسان‌ بتواند تبدیل‌ به‌ فردی‌ "بخشنده‌" شود، لازم‌ است‌ که‌ در جریانی‌ تبدیل‌کننده‌ قرار گیرد؛ لازم‌ است‌ که‌ در زندگی‌ او کاری‌ صورت‌ گیرد. انسان‌ ممکن‌ است‌ در اثر تحصیل‌ و استعدادهای‌ خودش‌، تبدیل‌ به‌ واعظی‌ زبردست‌ شود، ممکن‌ است‌ در نظر دیگران‌ مسیحی‌ خوبی‌ جلوه‌ کند، اما نمی‌تواند بدون‌ عبور از مسیر تبدیل‌ و تحول‌ روحانی‌، تبدیل‌ به‌ کسی‌ شود که‌ صفت‌ "بخشندگی‌" و سایر صفات‌ روحانی‌ را داشته‌ باشد. یک‌ مسیحی‌ پیش‌ از اینکه‌ کاری‌ را انجام‌ دهد، باید اول‌ بگذارد که‌ خدا در او کاری‌ انجام‌ دهد. یکی‌ از تفاوت‌های‌ مهم‌ مسیحیت‌ با سایر مکاتب‌ در همین‌ است‌:‌ مکاتب‌ و ادیان‌ با "انجامِ" کار سروکار دارند، مسیحیت‌ با "بودن‌" و "تبدیل‌ شدن‌". انسان‌ نمی‌تواند مسیحی‌ باشد مگر اینکه‌ خدا کاری‌ در وجود او انجام‌ دهد. ما باید همچون‌ گِل‌ در دست‌های‌ کوزه‌گر باشیم‌؛ باید پیش‌ از اینکه‌ کاری‌ "انجام‌" دهیم‌، در دست‌های‌ این‌ کوزه‌گر "تبدیل‌" به‌ آن‌ چیزی‌ شویم‌ که‌ او در نظر دارد.
مسیح‌ برای‌ آنکه‌ پطرس‌ به‌ عمق‌ مطلب‌ پی‌ ببرد، داستانی‌ تعریف‌ کرد. مردی‌ بود که‌ به‌ پادشاه‌ مبلغ‌ هنگفتی‌ بدهکار بود. از آنجا که‌ پولی‌ نداشت‌ تا بدهی‌ خود را بپردازد، می‌بایست‌ طبق‌ رسم‌ زمانه‌، خودش‌ و خانواده‌اش‌ به‌عنوان‌ برده‌ فروخته‌ می‌شدند تا مبلغ‌ بدهی‌اش‌ تأمین‌ شود. پادشاه‌ او را به‌خاطر خواهشش‌ بخشید. وقتی‌ از محضر پادشاه‌ خارج‌ شد، یکی‌ از دوستانش‌ به‌ او برخورد که‌ مبلغ‌ کوچکی‌ به‌ او بدهکار بود. فوراً یقۀ‌ او را گرفت‌ و گفت‌ که‌ اگر بلافاصله‌ بدهی‌اش‌ را ندهد، او را به‌ زندان‌ می‌اندازد. همین‌ کار را هم‌ کرد. پادشاه‌ وقتی‌ از ماجرا خبردار شد، آن‌ شخص‌ را احضار کرد و گفت‌:‌
"ای‌ غلام‌ شریر، آیا تمام‌ آن‌ قرض‌ را محض‌ خواهش‌ تو به‌ تو نبخشیدم‌؟ پس‌ آیا تو را نیز لازم‌ نبود که‌ بر همقطار خود رحم‌ کنی‌ چنانکه‌ من‌ بر تو رحم‌ کردم‌؟"
با نقل‌ این‌ داستان‌، عیسی‌ نکتۀ‌ مهمی‌ را به‌ پطرس‌ گوشزد می‌کند و آن‌ اینکه‌ خدا با تعداد دفعات‌ کار ندارد؛ خدا با این‌ کار دارد که‌ ما در مقابل‌ کاری‌ که‌ او برای‌ ما انجام‌ داده‌، چه‌ واکنشی‌ از خود نشان‌ می‌دهیم‌. این‌ تعلیم‌ مسیح‌، با "انجام‌ دادن‌" کاری‌ ندارد، بلکه‌ با "بودنِ" ما کار دارد، یعنی‌ اینکه‌ آیا ما بخشنده‌ "هستیم‌" یا نه‌.
نتیجۀ‌ داستان‌ در آیه‌ ۳۵ منعکس‌ است‌:‌ «به‌ همین‌ طور پدر آسمانی‌ من‌ نیز با شما عمل‌ خواهد نمود اگر هر یکی‌ از شما برادر خود را از دل‌ نبخشد!» در این‌ آیه‌ به‌ کلمۀ‌ "دل‌" توجه‌ کنید. محال‌ است‌ بتوانید کسی‌ را از "دل‌" ببخشید مگر آنکه‌ خدا شما را تبدیل‌ به‌ شخصی‌ "بخشنده‌" کرده‌ باشد. باید اول‌ "بخشنده‌" بشوید تا بتوانید آنگونه‌ ببخشید که‌ مسیح‌ می‌خواهد. باید به‌ حضور مسیح‌ برویم‌ تا او ما را تغییر دهد. این‌ تنها راه‌ برای‌ بخشیدن‌ است‌.
«متحمل‌ یکدیگر شده‌، همدیگر را عفو کنید هر گاه‌ بر دیگری‌ ادعایی‌ داشته‌ باشید. چنانکه‌ مسیح‌ شما را آمرزید، شما نیز چنین‌ کنید» (کولسیان‌ ۳:‏۱۳).