Translate

۱۳۹۵ آبان ۲۰, پنجشنبه

بسیاری از متفکرین دنیامدار عهد باستان، امید را فضلیت قلمداد نمی‌کردند بلکه آن را صرفاً توهمی ناپایدار می‌دانستند که به زندگی نیروی مثبت کاذب زودگذری می‌بخشید. پولس رسول چنین مردمانی را بی‌امید می‌نامد (افسسیان ۲:‏۱۲ و اول تسالونیکیان ۴:‏۱۳) زیرا که آنان خدا را از زندگی خود خارج کرده‌ بودند. مفهوم امید در کتاب‌مقدس برآیند عملکرد خدایی است که در تداوم با معنای حیات بشر حضور فعال دارد. چنین عملکردی وابسته به‌عمل انسان و شرایط او نیست بلکه تماماً معطوف به وعده‌های الهی است. برای نمونه هیچ عاملی نمی‌توانست ابراهیم و ساره را در کهن‌سالگی به ازدیاد نسل امیدوار کند. اما ایمان ابراهیم به خدایی که هیچ امری نزد او محال نیست و نیستی را به هستی می‌خواند سبب شد تا او در "امید" ناامیدی را به کنار بزند (رومیان ۴:‏۱۸).
در کتاب‌مقدس چشم‌انداز عمل خدا در گذشته و مشاهده عمل او در مسیح در زمان حال، اساس اطمینان برای تداوم کار خدا در آینده را به‌تصویر می‌کشد (دوم قرنتیان ۱:‏۱۰). به بیان دیگر، بهترین‌ها در راهند. در تعلیم عیسی مسیح، اشارات غیرمستقیمی به مقولۀ امید وجود دارد. او به شاگردانش فرمود، نگران آینده نباشند چرا که آیندۀ آن‌ها در دستان خدای مهربانی است که دوست‌شان دارد. رستاخیز مسیح از مردگان، امید شاگردان را احیایی بنیادین کرد. خدایی که مسیحیان نزد او دعا می‌کنند "خدای امید" نام دارد که قادر است شخص مؤمن را سرشار از شادی، آرامش و امید کند (رومیان ۱۵:‏۱۳). برخورداری از چنین امیدی، مؤمن را توانا می‌سازد تا از شادی‌های زودگذر و فانی چشم شسته (عبرانیان ۱۳:‏۱۴)، ره تقدس در پیش گیرد (اول یوحنا ۳:‏۲ و ۳) و با روحیه‌ای مثبت سختی‌ها را به‌جان بخرد. پرواضح است که چنین امیدی رابطۀ تنگاتنگی با ایمان دارد. قهرمانان ایمان باب یازدهم رساله عبرانیان به‌واقع قهرمانان امید نیز هستند. در عهدجدید بارها سه واژۀ ایمان، امید و محبت با هم ذکر می‌شوند (اول قرنتیان ۱۳:‏۱۳، اول تسالونیکیان ۱:‏۳، غلاطیان ۵:‏۵ و ۶، عبرانیان ۶:‏۱۰-۱۲ و اول پطرس ۱:‏۲۱ و ۲۲). امیدی که با محبت عجین است عاری از هر گونه خودخواهی است. بلی، ایمان، امید و محبت اصل زندگی یک مسیحی است.

۱۳۹۵ مهر ۲۵, یکشنبه

فیض و لطف الهی مفاهیم دیگری نیز از جمله بخشش، نجات، تجربۀ حیات، توبه و محبت خدا را در بر می‌گیرد. واژۀ عبری آن به معنای "وفاداری" و یا "محبت پابرجای"، محبوب به محبوبۀ خویش است. لطفی که محبوبه شایستگی دریافت آن را ندارد زیرا که همیشه علیه محبوب خود طغیان کرده است اما دلدار برای عشق و لطف خود دلایلی دارد که دلداده از آن بی‌خبرست. لطف الهی همیشه فراتر از بایدهای اخلاقی و ضوابط مذهبی عمل کرده است (تثنیه ۷:‏۷ و ‏۸). در نوشته‌های انبیا قلب و روح تازه، ثمرۀ لطف خداست (حزقیال ۳۶:‏۲۶ ؛ ارمیا ۳۱:‏۳۱-۳۴).
پاسخ طبیعی شخصی که از لطف الهی بهره‌مند می‌شود تجلی آن به دیگران است (تثنیه ۱۶:‏۱۱-۲۴:‏۱۹). لطف و فیضی که تنها اهل خانۀ خدا را در بر نمی‌گیرد بلکه جهان‌شمول است. عیسای مسیح در مَثَل سامریِ نیکو به شاگردان خود آموخت که در نمایاندن لطف و فیض الهی حتی از چارچوب‌های اعتقادی خود خارج شوند و به آنانی که به اصطلاح در زمرۀ "بیگانگان" قلمداد می‌شوند رحمت و لطف نشان دهند.
تجلی لطف الهی در گفتار، پندار و کردار تحقق می‌یابد. اگر در گفتار، و یا حتی در پندار ادعای برخورداری از لطف الهی را داریم اما در عمل و کردار آن را نشان نمی‌دهیم، کلام خدا اصالت چنین لطفی را زیر سؤال می‌برد (اول یوحنا ۳:‏۱۷ و ‏۱۸).
ایمان، واکنش انسان به لطف الهی است (رومیان ۵:‏۲ و ۱۰:‏۹ ؛ افسسیان ۲:‏۸) که خود را با نشان دادن محبت به دیگران به اثبات می‌رساند (غلاطیان ۵:‏۶). تار و پود مذهب کتاب‌مقدس ریشه در لطف و بزرگواری خدا دارد و بدون آن در واقع انجیل و خبر خوشی وجود ندارد.

۱۳۹۵ شهریور ۲, سه‌شنبه



زندگی روحانی عطیه روح‌القدس است‌؛ اما این به آن معنی نیست که ما باید منفعل منتظر بمانیم تا این عطیه به ما داده شود. عیسی فرمود که ملکوت خدا را بطلبیم‌. طلبیدن نه فقط مستلزم اشتیاقی جدی است‌، بلکه تصمیمی راسخ را نیز ایجاب می‌کند. زندگی روحانی بدون انضباط غیرممکن است‌.
انضباط و شاگردی‌، دو روی یک سکه هستند. انضباط روحانی سبب می‌شود که ما به آن صدای آهسته و ملایم خدا حساس شویم‌. ایلیای نبی خدا را در باد سهمگین یا در زمین‌لرزه یا در آتش سوزان ملاقات نکرد، بلکه در «آوازی آهسته و ملایم‌» (اول پادشاهان ۱۹:‏۹-۱۳). اما زندگی پرمشغله و دشوار امروزی‌، ما را نسبت به صدای خدا ناشنوا کرده است‌؛ نتیجۀ این ناشنوایی چیزی جز نااطاعتی نیست‌. انضباط روحانی به ما کمک می‌کند تا آن فضای بی‌دغدغۀ درونی را بیابیم که شنیدن صدای خدا و پیروی از هدایت او را میسر می‌سازد.
زندگی عیسی مبتنی بر اطاعت بود. او همواره به پدر گوش فرا می‌داد، و همیشه به صدای او حساس و به هدایت‌های او هشیار بود. دعای حقیقی همین است‌: سراپا گوش بودن به صدای خدا. کانون هر دعایی "شنیدن‌" است‌، شنیدن و اطاعت‌.
انضباط روحانی تلاشی است آگاهانه برای ایجاد این فضای درونی و بیرونی در زندگی‌مان که در آن اطاعت امکان‌پذیر می‌گردد. با انضباط روحانی مانع می‌شویم که دنیا زندگی ما را چنان پر کند که جایی برای "شنیدن‌" وجود نداشته باشد. این انضباط ما را برای دعا کردن آزاد می‌کند، یا به‌عبارت بهتر، اجازه می‌دهد تا روح خدا در ما دعا کند.
این انضباط ما را به خلوت‌گزینی دعوت می‌کند. بدون خلوت کردن با خدا، زندگی روحانی غیرممکن است‌. اگر ایمان داریم که خدا نه فقط هست‌، بلکه در زندگی‌مان کار می‌کند، شفا می‌دهد، تعلیم می‌دهد، و هدایت می‌کند، باید که وقت و مکانی را تعیین کنیم تا توجه‌مان را فقط بر او متمرکز نماییم‌. این همان است که‌مسیح فرمود: «به‌حجره‌خود داخل‌شو و در را بسته‌، پدر خود را که‌در نهان است‌، عبادت نما» (متی ۶:‏۶).
اما این خلوت‌گزینی یکی از دشوارترین کارها است‌. تنهایی‌، به‌هنگام نزدیک شدن به مکان و زمان آن‌، می‌تواند بسیار هراس‌انگیز باشد. به‌محض اینکه تنها می‌شویم و تماسمان را با دنیای بیرون قطع‌ می‌کنیم‌، نوعی آشفتگی درونی و پریشان‌حالی در وجودمان آغاز می‌شود. این آشفتگی می‌تواند آنقدر ناراحت‌کننده و آزاردهنده باشد که به‌سختی بتوانیم تنهایی را تحمل کنیم‌. وارد شدن به اتاقی خلوت و بستنِ در، به‌خودی خود به‌معنی این نیست که می‌توانیم بی‌درنگ در را بر تردیدهای درونی‌، اضطراب‌ها، ترسها، خاطرات بد، اختلافات حل‌نشده‌، خشمها، و امیال غریزی ببندیم‌. برعکس‌، هنگامی‌که مشغولیت‌های بیرونی را از خود دور کردیم‌، آن زمان است که مشغله‌های درونی‌مان با تمام نیرو خود را نمایان می‌سازند.
ما از مشغولیت‌های بیرونی‌، اغلب اوقات‌، همچون سپری برای پوشاندن اضطراب‌های درونی‌مان استفاده می‌کنیم‌. به‌همین دلیل‌، تعجب‌آور نیست که تنهایی و خلوت کردن برایمان دشوار باشد. روبرو شدن با تناقضات درونی‌مان ممکن است بسیار دردناک باشد. همین نکته‌، اهمیت خلوت‌گزینی را بارزتر می‌سازد. عزلت کردن واکنشی طبیعی به زندگی پرمشغله و پراضطراب نیست‌. دلایل زیادی هست که باعث می‌شوند تنها نباشیم‌. به‌همین دلیل‌، باید با دقت برای ایجاد اوقات تنهایی و خلوت برنامه‌ریزی کرد.
مدت زمانی که در تنهایی می‌گذرانیم‌، ممکن است بر حسب خصوصیات اخلاقی‌، سن‌، حرفه‌، سبک زندگی‌، و رشد فکری‌مان متفاوت باشد. اما باید از پیش‌، اوقاتی را در طول سال‌، در هر ماه‌، در طول هفته‌، و در طی روز برای خلوت‌گزینی کوتاه‌مدت و بلندمدت تعیین کنیم و به آن متعهد بمانیم‌.
تجربیات اولیۀ تنهایی‌مان ممکن است دشوار باشد. اوائل‌، اتلاف وقت به‌نظر می‌آید؛ با هزاران فکر عجیب و غریب مواجه می‌شویم‌. اما وقتی به آن عادت کردیم‌، به‌تدریج پی خواهیم برد که به چه گنجینه‌ای گرانبها دست یافته‌ایم‌. خواهیم دید که چگونه می‌توانیم هراسها و اضطراب‌ها، کینه و نفرت‌، حسادت و بخل‌، و امیال و غرایز را مهار کنیم و آرامش و شادی راستین را با شنیدن صدای آهسته و ملایم خدا تجربه کنیم‌.
داشتنِ روحیه شکرگزار در همه شرایط زندگی به شما کمک می‌کند تا در برابر شرایط زندگی همان واکنشی را نشان دهید که "هِنری مَتیو" هنگامی که در دام راهزنان افتاد، نشان داد. وی در مورد این واقعه در دفتر یادداشت روزانه خود چنین نوشت‌: "من اولاً باید شکرگزار باشم چون قبلاً هیچوقت اموالم به‌سرقت نرفته بود؛ دوم‌، برای این باید شکرگزار باشم چون آنها اموالم را از من گرفتند و نه زندگی‌ام را؛ سوم‌، برای این باید شکرگزار باشم چون اگرچه آنها همه چیز مرا از من گرفتند، اما آنچه را که از من گرفتند، چیز زیادی نبود؛ و چهارم‌، برای این باید شکرگزار باشم چون من اموال آنان را ندزدیدم‌، بلکه آنان اموال مرا دزدیدند".

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

عیسی مسیح کیست؟ 
 
 ؟ آنانی که به وجود خدا شک دارند بیشتر از افرادی هستند که وجود و ماهیت عیسی مسیح را زیر سؤال می نهند. این یک حقیقت پذیرفته شدۀ عمومی است که عیسی مسیح مردی بود که 2000 سال پیش در سرزمین اسرائیل زندگی می کرد. بحث واقعی زمانی آغاز می شود که صحبت از هویت مسیح به پیش آید. تقریباً در همۀ مذاهب اصلی دنیا عیسی مسیح به عنوان یک نبی، یک معلم خوب، و یا یک شخص با خصائل خداگونه مُعرّفی شده است. مشکل اینجاست که کتابمقدس تعلیم می دهد که عیسی مسیح شخصیتی والاتر از همۀ اینها می باشد.

سی. اس. لوئیس، نویسندۀ برجستۀ مسیحی، در کتاب خود به نام "مسیحیت مطلق" می نویسد: "تلاش من آن است که به مردم یاد دهم از بکارگیری الفاظ و عبارات احمقانه در مورد عیسی مسیح اجتناب کنند. هرگز نباید بگوئیم "من حاضرم عیسی مسیح را به عنوان یک معلم اخلاق برجسته بپذیرم ولی ادعایش را مبنی بر اینکه او خداست ردّ می کنم." اگر عیسی مسیح چیزی بیش از یک انسان صِرف نبود؛ و در عین حال، چنین تعلیم والائی از زبانش جاری شد، از نقطه نظر اخلاقی لیاقت نمی داشت حتی یک معلم خوب خوانده شود. تحت این شرایط او یا می بایستی یک دیوانۀ جنونی باشد و یا شیطان مُجسّم. شما باید تصمیم خود را بگیرید. این انسان حقیقی یا باید پسر خدا باشد (چنانکه هست) و یا اینکه آدمی دیوانه (و شاید بدتر). شما می توانید به پیغام او بی توجه باشید، بر صورت او آب دهان انداخته، او را بخاطر پلید بودنش به قتل رسانید. و یا اینکه به پایهای او افتاده، اقرار کنید که او خدا و خداوند شماست. پس بیائید این ادعای احمقانه را که مسیح فقط یک انسان ساده بوده است کنار بگذاریم و درک کنیم که تعلیم کتابمقدس در مورد شخصیت و ماهیت عیسی مسیح این است که او خداست و نه چیزی کمتر."

بنابراین، عیسی مسیح چه ادعائی در مورد خود داشت؟ تعلیم کتابمقدس در بارۀ شخصیت او چیست؟ ابتدا بهتر است به کلمات خود عیسی مسیح در انجیل یوحنا 30:10 توجه کنیم: "من و پدر یک هستیم." در اولین نگاه بنظر نمی رسد که در این آیه عیسی مسیح ادعا کرده باشد که او خداست. ولی عکس العمل یهودیان نسبت به کلام او ثابت می کند که او چنین ادعائی نموده بود. "یهودیان در جواب گفتند، "بسبب عمل نیک تو را سنگسار نمی کنیم بلکه بسبب کفر زیرا تو انسان هستی و خود را خدا می خوانی." (یوحنا 33:10) یهودیان به خوبی فهمیده بودند که وقتی عیسی مسیح مدعی شد که او و پدر یک هستند، او در واقع ادعای الوهیت می کرد. جالب است که در آیات بعدی هیچگاه عیسی مسیح به آنان نگفت "من خدا نیستم!" پس برداشت یهودیان اشتباه نبوده است. با گفتن "من و پدر یک هستیم" عیسی مسیح ادعا کرد که خداست. این ادعا در یوحنا 58:8 نیز دیده می شود: "عیسی بدیشان گفت: "آمین آمین بشما می گویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم." و یهودیان مجدداً قصد سنگسار کردن او کردند. (یوحنا 59:8) "من هستم،" عبارتی که عیسی مسیح در مورد خود بکار گرفت، یکی از نام های خدا در عهد عتیق است (خروج 14:3). تنها دلیل یهودیان برای سنگسار کردن عیسی این بود که آنان او را بخاطر ادعای الوهیت کافر می شمردند.

یوحنا 1:1 می گوید: "... و کلمه خدا بود..." و در یوحنا 14:1 می خوانیم: "و کلمه جسم گردید...." این آیات به وضوح تعلیم می دهند که عیسی خدا در جسم است. توما، یکی از شاگردان مسیح، اینچنین اعتراف کرد: "... ای خداوند من، و ای خدای من" (یوحنا 28:20). و مجدداً عیسی را می بینیم که سعی نکرد کلام او را اصلاح کند. پولس رسول در رسالۀ خود به تیطس 13:2 عیسی مسیح را اینچنین معرفی می کند: "... خدا و نجات دهندۀ خود، عیسی مسیح...." پطرس رسول نیز همین حقیقت را اقرار می کند: "... خدای ما و عسی مسیح نجات دهنده ..." (دوم پطرس 1:1) خدای پدر نیز بر الوهیت کامل عیسی مسیح شهادت می دهد: "... ای خدا تخت تو تا ابدالآباد و عصای ملکوت تو عصای راستی است." پیشگوئی های عهد عتیق بر خدا بودن عیسی مسیح شهادت می دهند: "زیرا که برای ما ولدی زائیده و پسری به ما بخشیده شد، و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب، مُشیر، خدای قدیر، و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد."

بر طبق بحث منطقی سی. اس. لوئیس ما نمی توانیم به عیسی مسیح فقط به عنوان یک معلم خوب ایمان داشته باشیم. عیسی مسیح بطور واضح و غیر قابل انکار ادعا کرد که خداست. اگر او خدا نباشد، پس یک دروغگوست؛ و واضح است که یک انسان دروغگو نمی تواند یک نبی، یک معلم خوب، و یا شخصی با خصائل خداگونه باشد. به منظور رد نمودن الوهیت عیسی مسیح، بسیاری ازدانشمندان معاصرتلاش کرده اند ثابت کنند که ادعاهای ثبت شدۀ عیسی مسیح در اناجیل کلام واقعی او نمی باشند. آیا استحقاق آن را داریم که مطالب مرقوم در کتابمقدس را زیر سؤال نهیم؟! آیا می توانیم قسمتی از کلام را بپذیریم و قسمتی دیگر را نقض کنیم؟! حاشا. و چگونه ممکن است یک محقق 2000 سال پس از مسیح بدنیا آید و مدعی باشد کلام و ماهیت عیسی مسیح را بهتر و عمیق تر از کسانی می شناسد که با او زیستند، او را خدمت نمودند، و تحت تعلیم او قرار گرفتند؟!! (یوحنا 26:14)

چرا بحث در مورد الوهیت عیسی مسیح اینقدر مهم است؟ چه فرقی میکند که مسیح خدا باشد و یا نباشد؟ مُهم تربن دلیل خدا بودن عیسی این است که اگر او خدا نباشد، مرگ او به عنوان یک انسان مَحض نمی تواند برای پرداخت جریمۀ گناهان همۀ جهان بسنده و کافی باشد (اول یوحنا 2:2). تنها خدا قادر بود اینچنین جریمۀ سنگینی را پرداخت نماید. عیسی مسیح باید خدا باشد تا بتواند دِین سنگین گناه ما را اَدا کند، و در ضمن باید انسان باشد تا بتواند بمیرد. نجات فقط از طریق ایمان به عیسی مسیح مُیَسّر است. الوهیت عیسی مسیح دلیلی است بر اینکه چرا او تنها طریق نجات است. چون او حقیقتاً خداست ادعا نمود: "من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس جز بوسیلۀ من نزدپدر نمی آید." (یوحنا 6:14)

۱۳۹۵ خرداد ۲۷, پنجشنبه

شفا و رهایی 

متی ۸: ۱۶-۱۷ – شفا و رهایی در خدمت عیسی. 
متی ۱۲: ۴۳-۴۵ – تعلیم در مورد ارواح شریر. 
مرقس ۵: ۱-۱۷ – عیسی شخصی دیوزده را آزاد می‌سازد. 
مرقس ۹: ۱۴-۲۹ – عیسی دیوی را از پسری که دچار غش بود، اخراج می‌کند. 
مرقس ۱۶: ۱۶-۱۸ – شفا و رهایی نشانه‌ای است که همراه ایماندارانند. 
اول قرنتیان ۱۲: ۹-۱۰ – عطایای شفا، معجزات و تمیز بین ارواح. 
یعقوب ۵: ۱۴-۱۶ – مسح کردن با روغن و دعا از سوی مشایخ برای بیماران. 
شفای الهی بیماران 
در کتاب مقدس وعده‌های بسیاری در مورد شفا از بیماریها وجود دارد. به یهودیان در عهد عتیق وعده شفا (مزمور ۳: ۱-۵) و نیز محافظت در برابر بیماریها (خروج ۱۵: ۲۶) داده شده بود. کتاب مقدس شیطان را به عنوان منشا بیماریها معرفی می‌کند (لوقا ۱۳: ۱۶؛ اعمال ۱۰: ۳۸). عیسی فرمود یکی از دلایل مسح شدن وی با روح‌القدس و قدرت، این است که بیماریها را شفا دهد (لوقا ۴: ۱۷-۱۸، ۵: ۱۷). کتاب مقدس می‌گوید که عیسی همه مریضان را شفا بخشید (متی ۸: ۱۶) و نیز می‌گوید که او هر مرض و هر درد را شفا می‌داد (متی ۴: ۲۳). به شاگردان عیسی نیز قدرت شفا دادن بخشیده شده بود (متی ۱۰: ۱، ۸؛ مرقس ۶: ۷، ۱۳؛ لوقا ۱۰: ۹). عیسی شفا دادن را یکی از ویژگیهای ایمانداران معرفی می‌کند (مرقس ۱۶: ۱۸)؛ در تمامی کتاب اعمال رسولان، شاهد شفای بیماران می‌باشیم. یعقوب انتظار داشت که کلیسا برای بیماران دعا کند تا شفا یابند (یعقوب ۵: ۱۴-۱۶). عطایای شفا و معجزات، از زمره عطایای روح‌القدس می‌باشند (اول قرنتیان ۱۲: ۹-۱۰، ۲۸). در کلیسای اولیه و در زمان رسولان و در قرون بعدی نیز شفاهای بسیاری به وقوع می‌پیوستند. 
بسیاری از مسیحیان ایمان دارند که خدا امروزه نیز چون گذشته شفا می‌دهد. آنان به عبرانیان ۱۳: ۸ اشاره می‌کنند که می‌فرمایدعیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابد الاباد همان است؛ و نیز به مرقس ۱: ۴۰-۴۱ اشاره می‌کنند تا نشان دهند که عیسی پیوسته خواستار شفا یافتن مریضان بود. امروزه در جهان، مسیحیان بسیاری وجود دارند که توسط قدرت الهی شفا یافته اند؛ و بسیاری هستند که ادعا می‌کنند شاهد چنین شفاهایی بوده اند. آنان به آن نبوتهای عهد عتیق استناد می‌کنند که می‌گویند نجات دهنده موعود نه تنها گناهان ما، بلکه مرض هایمان را نیز بر صلیب بر خود خواهد گرفت (اعداد ۲۱: ۸-۹؛ اشعیا ۵۳: ۴-۵). 
در اشعیا باب ۵ در متن اصلی عبری گفته می‌شود که او ضعف‌های ما را گرفت و مرضهای ما را برداشت؛ در متی ۸: ۱۷ این قسمت به همین شکل نقل شده است. اگر عیسی، هم گناهان و هم مرضهای ما را بر صلیب بر خود گرفت، پس باید انتظار داشته باشیم که همانگونه که او امروزه گناهان را می‌آمرزد، مرض‌ها را نیز شفا دهد. این مسیحیان معتقدند خاری در جسم پولس بیماری جسمی نبود بلکه همان فرشته شیطان بود (دوم قرنتیان ۱۲: ۷). بسیاری از این مسیحیان معتقدند که عطایای روح‌القدس امروزه نیز در اختیار ایماندارانند و نعمتهای شفا دادن و قوت معجزات را از جمله این عطایا می‌دانند (اول قرنتیان ۱۲: ۹-۱۰). برخی از این مسیحیان معتقدند که ما باید انتظار داشته باشیم که خدا همه مرضهایمان را شفا بخشد. برخی دیگر معتقدند برخی از بیماریها شفا می‌یابند، و نباید انتظار داشته باشیم که همه بیماریهایمان شفا یابند. 
برخی از مسیحیان نیز بر این عقیده اند که خدا دیگر از راههای فوق طبیعی شفا نمی‌دهد، بلکه برای شفای انسان، پزشک و دارو را در اختیار او قرار داده است. بسیاری از مسیحیان در طول تاریخ کلیسا، شاهد شفای الهی بیماران از راههای فوق طبیعی نبوده اند؛ به همین جهت، معتقدند که قدرت شفای الهی تنها به مسیحیان قرن اول داده شده بود. این مسیحیان به خود پولس اشاره می‌کنند که دوست بیمارش را در حالی که هنوز بیمار بود، ترک گفت (دوم تیموتائوس ۴: ۲۰)؛ خاری در جسم پولس را نیز یک بیماری جسمی (دوم قرنتیان ۱۲: ۷) یا احتمالا یک بیماری مربوط به چشم می‌دانند (غلاطیان ۴: ۱۵). آنان متی ۸: ۱۶-۱۷ را بدینگونه تفسیر می‌کنند که هنگامی که عیسی بر زمین بود، مرض‌های ما را بر خود گرفت؛ اما بر صلیب او فقط گناهان ما را برداشت. آنان معتقدند که عیسی بر صلیب تنها به جهت گناهان ما مرد، نه برای گناهان و مرضهایمان هر دو. 
پیروان دیدگاه سوم، حقیقت را در حد فاصل بین این دو دیدگاه می‌بینند. ایشان معتقدند که هر دو دیدگاه تا حدی درست است. برای بررسی موضوعی مشابه با این موضوع، به مقالۀ عمومی: «تعمید روح‌القدس» مراجعه کنید. 
دعا به جهت شفا 
در کتاب مقدس مردم به طرق مختلف شفا می‌یافتند. عیسی فرمود که بطلبیم تا بیابیم (متی ۷: ۷؛ یعقوب ۴: ۲). عیسی به بسیاری گفت که ایمان ایشان باعث شفایشان شده است (متی ۸: ۱۰-۱۳؛ مرقس ۱۰: ۵۲). رسولان نیز سخن مشابهی بر زبان راندند (اعمال ۳: ۱۶). دیگران توسط اطاعتشان شفا یافتند (دوم پادشاهان ۵: ۱-۱۴؛ لوقا ۱۷: ۱۴؛ یوحنا ۹: ۷). مفلوجان بسیاری توسط فرمانی که از دهان عیسی یا یکی از رسولان صادر گشت، شفا یافتند (مرقس ۲: ۱۰-۱۱؛ یوحنا ۵: ۸؛ اعمال ۳: ۶، ۱۴: ۱۰). عیسی به شاگردانش فرمود که سخنان و وعده‌های او را با اطمینان خاطر اعلام کنند (مرقس ۱۱: ۲۲-۲۴؛ یوحنا ۱۴: ۱۳-۱۴). بسیاری از بیماریها با «مسح شدن با روغن» شفا می‌یافتند (مرقس ۶: ۱۳)؛ یعقوب به کشیشان کلیسا توصیه می‌کند که شخص بیمار را با روغن مسح کنند تا شفا یابد (یعقوب ۵: ۱۴-۱۶). بسیاری دیگر توسط «نهادن دستها» و دعا بهبود می‌یافتند (مرقس ۶: ۵-۶؛ لوقا ۴: ۴۰؛ اعمال ۲۸: ۸). عیسی فرمود آنانی که ایمان دارند، بر بیماران دست خواهند نهاد و ایشان شفا خواهند یافت (مرقس ۱۶: ۱۶؛ عبرانیان ۶: ۱-۲). برخی شفاهای خارق العاده توسط «لمس» ردای عیسی (لوقا ۶: ۱۹، ۸: ۴۳-۴۶)، افتادن سایه پطرس بر اشخاص (اعمال ۵: ۱۵)، و نهادن دستمالها و فوطه‌های پولس انجام می‌شدند (اعمال ۱۹: ۱۲). حداقل در یک مورد نیز لازم شد که عیسی دعایی را تکرار کند (مرقس ۸: ۲۲-۲۵). 
با وجود این، مسیحیان نباید در استفاده از امکانات پزشکی معاصر و درمان عملی خود داری ورزند. خدا می‌تواند مستقیما شفا دهد، اما اغلب برای شفا دادن از «وسایلی» استفاده می‌کند. وی از لمس کردن، روغن و حتی گِل استفاده می‌کند (یوحنا ۹: ۶-۷). به همین شکل، به دارو نیز باید به عنوان وسیله‌ای برای شفا نگریست. پولس به تیموتائوس اندرز می‌دهد که از شراب به عنوان دارویی برای شکم و ضعفهای بسیار خویش، استفاده کند. پولس، از لوقا که پزشکی بود که در سفرهای بشارتی او را همراهی می‌کرد، به عنوان لوقای طبیب حبیب یاد می‌کند (کولسیان ۴: ۱۴). بنابراین، ما برای شفا، نباید «برای هر مورد» از خدا انتظار معجزه داشته باشیم، و نباید هم همیشه به «وسایلی» چون دارو و پزشکی متکی باشیم. در واقع، برخورد صحیح آن است که برای شفا هم به خد تکیه داشته باشیم و هم در صورت نیاز، به دارو و درمان توجه نماییم (دوم پادشاهان ۲۰: ۵-۷)؛ سپس خدا را شکر بگذاریم که توسط هر وسیله‌ای که خود صلاح می‌داند، ما را شفا داده است. 
در مورد اینکه چرا برخی اشخاص شفا نمی‌یابند، دلایل بسیاری ذکر شده است. دلیل اصلی پاسخ نیافتن دعای شفا، بی ایمانی است، خواه بی ایمانی ما (مرقس ۹: ۲۳-۲۴)، خواه بی ایمانی کسانی که سعی می‌کنند ما را شفا دهند (متی ۱۷: ۱۹-۲۰)، یا بی ایمانی اشخاصی که پیرامون ما هستند (مرقس ۶: ۵-۶). ممکن است در زندگی ما گناهی اعتراف نشده وجود داشته باشد (یوحنا ۵: ۱۴؛ یعقوب ۵: ۱۶)، گناهانی نظیر نبخشیدن خطای دیگران (مرقس ۱۱: ۲۴-۲۵)، نا اطاعتی (دوم پادشاهان ۵: ۱، ۸-۱۴)، یا رابطه نادرست با همسر (اول پطرس ۳: ۷). شرکت در شام خداوند بطور ناشایست یا بدون اعتراف به گناه نیز می‌تواند منجر به بیماری شود (اول قرنتیان ۱۱: ۲۷-۳۰). برخی حتی از خدا شفا را نمی‌طلبند (یعقوب ۴: ۲)؛ این نطلبیدن ممکن است به علت ناآگاهی یا ایمان نداشتن به امکان وقوع شفا باشد. اگر ما از بدن خود به گونه‌ای نادرست استفاده کنیم یا از پذیرش سایرراههای شفا که خدا فراهم ساخته سر باز زنیم، این کارمان به منزلۀ «تجربه کردن» خدا خواهد بود، همان عملی که در کلام خدا منع شده است (متی ۴: ۶-۷). 
گاه ممکن است دلیل شفا نیافتن بیمار این باشد که هنوز زمان شفا یافتن او نرسیده است. برای مثال، عیسی برای شفای ایلعازر، دوست بیمارش، بلافاصله به سراغ او نرفت، بلکه اندکی صبر کرد؛ در این فاصله او مرد و عیسی بعد از چهار روز او را زنده کرد (یوحنا ۱۱: ۶، ۴۳-۴۴). به این ترتیب، فرصتی به وجود آمد تا عیسی معجزه بزرگتری انجام دهد. خدا برای نشان دادن قدرت خود ممکن است پیش از شفای یک شخص، سالها صبر کند و آنگاه او را با استفاده از شخصی خاص یا وسیله‌ای خاص، شفا دهد (مرقس ۹: ۲۹؛ یوحنا ۵: ۵-۹، ۹: ۳). ممکن است خدا زمان محدودی برای زندگی یک فرد تعیین کرده باشد. در عهد عتیق، خدا به حزقیا نشان داد که فقط پانزده سال دیگر به او عمر داده است (دوم پادشاهان ۲۰: ۵-۷).

۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

متی13:

24  و مَثَلی دیگر بجهت ایشان آورده، گفت، ملکوت آسمان مردی را ماند که تخم نیکو در زمین خود کاشت، 
25  و چون مردم در خواب بودند دشمنش آمده، در میان گندم، کرکاس ریخته، برفت. 
26  و وقتی که گندم رویید و خوشه برآورد، کرکاس نیز ظاهر شد. 
27  پس نوکران صاحب خانه آمده، به وی عرض کردند، ای آقا مگر تخم نیکو در زمین خویش نکاشتهای؟ پس از کجا کرکاس بهم رسانید؟ 
28  ایشان را فرمود، این کار دشمن است. عرض کردند، آیا می‌خواهی برویم آنها را جمع کنیم؟ 
29  فرمود، نی، مبادا وقت جمع کردن کرکاس، گندم را با آنها بَرکَنید. 
30  بگذارید که هر دو تا وقت حصاد با هم نمّو کنند و در موسم حصاد، دروگران را خواهم گفت که، اوّل کرکاسها را جمع کرده، آنها را برای سوختن بافه‌ها ببندید امّا گندم را در انبار من ذخیره کنید. 
______________________________

36  آنگاه عیسی آن گروه را مرخّص کرده، داخل خانه گشت و شاگردانش نزد وی آمده، گفتند، مَثَلِ کرکاسِ مزرعه را بجهت ما شرح فرما. 
37  در جواب ایشان گفت، آنکه بذر نیکو می‌کارد پسر انسان است، 
38  و مزرعه، این جهان است و تخم نیکو ابنای ملکوت و کرکاسها، پسران شریرند. 
39  و دشمنی که آنها را کاشت، ابلیس است و موسم حصاد، عاقبت این عالم و دروندگان، فرشتگانند. 
40  پس همچنان که کرکاسها را جمع کرده، در آتش می‌سوزانند، همانطور در عاقبت این عالم خواهد شد، 
41  که پسر انسان ملائکه خود را فرستاده، همهٔ لغزش‌دهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد، 
42  و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت، جایی که گریه و فشار دندان بُوَد. 
43  آنگاه عادلان در ملکوت پدر خود مثل آفتاب، درخشانخواهند شد. هر که گوش شنوا دارد بشنود.

۱۳۹۵ خرداد ۱۳, پنجشنبه

 متی13.


 و معانی بسیار به مَثَلها برای ایشان گفت، وقتی برزگری بجهت پاشیدنِ تخم بیرون شد. 
 و چون تخم می‌پاشید، قدری در راه افتاد و مُرغان آمده، آن را خوردند. 
 و بعضی بر سنگلاخ جایی که خاک زیاد نداشت افتاده، بزودی سبز شد، چونکه زمین عمق نداشت، 
 و چون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشکید. 
 و بعضی در میان خارها ریخته شد و خارها نمّو کرده، آن را خفه نمود. 
 و برخی در زمین نیکو کاشته شده، بار آورد، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی. و معانی بسیار به مَثَلها برای ایشان گفت، وقتی برزگری بجهت پاشیدنِ تخم بیرون شد. 
 و چون تخم می‌پاشید، قدری در راه افتاد و مُرغان آمده، آن را خوردند. 
 و بعضی بر سنگلاخ جایی که خاک زیاد نداشت افتاده، بزودی سبز شد، چونکه زمین عمق نداشت، 
 و چون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشکید. 
 و بعضی در میان خارها ریخته شد و خارها نمّو کرده، آن را خفه نمود. 
 و برخی در زمین نیکو کاشته شده، بار آورد، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی.
19  کسی که کلمه ملکوت را شنیده، آن را نفهمید، شریر می‌آید و آنچه در دل او کاشته شده است می‌رباید، همان است آنکه در راه کاشته شده است. 
20  و آنکه بر سنگلاخ ریخته شد، اوست که کلام را شنیده، فی‌الفور به خشنودی قبول می‌کند، 
21  و لکن ریشه‌ای در خود ندارد، بلکه فانی است و هرگاه سختی یا صدمه‌ای به‌سبب کلام بر او وارد آید، در ساعت لغزش می‌خورد. 
22  و آنکه در میان خارها ریخته شد، آن است که کلام را بشنود واندیشه این جهان و غرور دولت، کلام را خفه کند و بی‌ثمر گردد. 
23  و آنکه در زمین نیکو کاشته شد، آن است که کلام را شنیده، آن را می‌فهمد و بارآور شده، بعضی صد و بعضیشصت و بعضی سی ثمر می‌آورد. 

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

 لوقا ۱۰:‏۲۵-‏‏‏‏۲۸ – مَتّی ۲۲:‏۳۴-‏‏‏‏۴۰؛ مَرقُس ۱۲:‏۲۸-‏‏‏‏۳۱
 
روزی از فقها یکی بر آن شد تا عیسی را به پرسشی، بیازماید. گفت: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاودان شوم؟»
عیسی پاسخ داد: «در تورات چه آمده است؟ از آن چه می‌‌دانی؟»
گفت: «‌‌”خداوندْ خدایت را با تمامی دل و جان و قوّت و فکر محبت کن“؛ و ”همسایه‌‌ات را همچون خویشتن محبت نما.“»
عیسی گفت: «پاسخی شایسته دادی. چنین کن که حیات خواهی داشت.» 
امّا او به قصد تبرئۀ خویش از عیسی پرسید: «ولی همسایه‌‌ام کیست؟»
عیسی پاسخ داد: «مردی از اورشلیم به اَریحا می‌‌رفت. در راه به‌‌چنگ رهزنان افتاد، و عریانش کردند، و کوفتند، و نیمه‌‌جان رها کردند و برفتند.
از قضا کاهنی از آن راه می‌‌گذشت. امّا چون آن مرد بدید، راه کج کرد و از سوی دیگر برفت.
مردی لاوی نیز از آنجا می‌‌گذشت. او نیز چون آن مرد بدید، راه کج کرد و از سویی دیگر برفت.
امّا رهگذری سامری، چون بدانجا رسید و آن مرد بدید، دلش بر او بسوخت.
نزد او برفت و زخمش را شراب ریخت و مرهم نهاد و ببست. سپس او را بر حمار خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و پرستاری کرد.
روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون بازگردم تو را خواهم داد.“
حال در نظرت کدام‌‌یک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به‌‌چنگ رهزنان افتاد؟»
پاسخ داد: «آن که بر او ترحم کرد.» عیسی گفت: «تو نیز برو و چنین کن.»